غبار معصیت از عفو پایمال شود
چو سیل واصل دریا شود زلال شود
درین بساط که نعمت ز هم نمی گسلد
ادای شکر کسی می کندکه لال شود
چو شمع خودسرخودمی خورم ز غیرت عشق
چرا به گردن او خون من وبال شود
دلی چو نافه پر از خون گرم می باید
کجا به خرقه پشمین کس اهل حال شود
مباش غره به خوبی که دور چون برگشت
به یک دوهفته مه چارده هلال شود
سبکروان به فتادن ز پای ننشینند
شکست شهپر موج شکسته بال شود
جدا ازان لب میگون اگر شراب خورم
حباب در قدحم عقده ملال شود
غبار خاطرآن تیغ می شود صائب
اگر چوآب گهرخون من زلال شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود
که بر حریص لب نان لب سؤال شود
به خار و خس نتوان سیر کرد آتش را
که حرص خواجه یکی صد ز جمع مال شود
ز خون صید حرم رنگ تیغ او نگرفت
[...]
به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود
چو طور، بوم و بر من شود تجلی زار
رخت چو شمع پریخانهٔ خیال شود
نهفته ایم به حیرت ز رشک، نام تو را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.