گنجور

 
صائب تبریزی

خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد

آواره خویش را به هوای گهر نکرد

موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست

کز جلوه فریب مرا تشنه ترنکرد

مانند نخل موم نهال امید ما

در مغز خاک ریشه به ذوق ثمر نکرد

شد همچو تخم سوخته در خاک ناپدید

دلمرده ای که تربیت بال وپر نکرد

بر آب تلخ بحر کجا سایه افکند

ابری که التفات به آب گهر نکرد

دلها ز داغ ماتم پروانه آب شد

آن شمع آستین خود از گریه ترنکرد

دریا ز لطف پرده چشم حباب شد

آن سنگدل نگاه به آهل نظر نکرد

با آن که نونیاز ستم بود خط او

ملک دلی نماند که زیر وزبر نکرد

صائب بساز از رخ او بانگاه دور

با آفتاب دست کسی در کمر نکرد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خواجوی کرمانی

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد

بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی

ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد

آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود

[...]

جهان ملک خاتون

دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد

وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد

بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی

آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد

آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید

[...]

حافظ

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد

در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
جامی

بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد

کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد

خاک رهش شدیم که بوسیم پای او

از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد

ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر

[...]

اهلی شیرازی

سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد

حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد

غوغای رستخیز برآید ز عاشقان

آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد

طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه