به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را
که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را
مده در عالم پرشور دامان رضا از کف
که ساحل می کند تسلیم این دریای هایل را
مشو در خاکدان عالم از یاد خدا غافل
که نور ذکر، گوهر می کند این مهره گل را
تن بی معرفت نگذاشت دل را سر برون آرد
زمین شور در خود محو سازد تخم قابل را
نگردد باعث آسودگی نزدیکی دریا
زبان شکوه از خاشاک بسیارست ساحل را
بلا بر اهل غفلت از در و دیوار می بارد
ز هر خاری خطر چون تیر باشد صید غافل را
چه داند پیکر افسرده قدر روح را صائب؟
ز لیلی بهره ای غیر از گرانی نیست محمل را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به پیچیدگی و دشواریهای زندگی اشاره دارد. شاعر به ما هشدار میدهد که در دنیای پر از غفلت، نباید از یاد خدا غافل شویم و باید به عمق معانی و حقیقت زندگی توجه کنیم. او بیان میکند که دنیا به مانند گلی است که به ظاهر زیباست اما در باطن آکنده از خطر و مشکلات است. اهمیت آگاهی و ذکر خداوند در زندگی تاکید میشود و اشارهای به اینکه انسان بدون معرفت نمیتواند دلش را آرام کند. شاعر همچنین به ناکامی و غفلت در زندگی اشاره دارد و میگوید افرادی که از حقیقت دورند، گرفتار بلا و مصائب میشوند. در نهایت، دقت در ارزش روح و معنا را یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا بدنم در دنیای پرهیاهوی خاکی بماند، زیرا نمیتوان این دیوار کج را بهراستی راست کرد.
هوش مصنوعی: در این جهان پرتلاطم، دست از رضایت و خرسندی بر نداشته باش، زیرا این دریاهای بزرگ و طوفانی، به آرامش و تسلیم نیاز دارند.
هوش مصنوعی: در زندگی از یاد خدا غافل نشو، زیرا یاد او مانند نوری است که این دانه گل را تبدیل به جواهر میکند.
هوش مصنوعی: بدن بیمعرفت اجازه نمیدهد که دل از آن خارج شود و زمین به خودی خود، ظرفیت ارزشمند را در خود محو میکند.
هوش مصنوعی: در نزدیکی دریا، آرامش به خاطر وجود زبالههای زیاد دچار مشکل است و این موضوع باعث نارضایتی میشود.
هوش مصنوعی: وسیلههای خطر و بلا برای افرادی که غفلت میکنند، از هر سو و از هر طرف در حال حملهاند. هر کمتوجهی میتواند مانند یک تیر آسیبزننده باشد و آن فرد بیخبر را شکار کند.
هوش مصنوعی: تنها جسم غمگین نمیداند که ارزش روح چیست. از لیلی، جز بار سنگینی، نصیبی برای مرکب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر
اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را
رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان
[...]
شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را
بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را
چو گیرم کاکلَش را، تا کِشم سویِ خُودم ، آن مه،
بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را
صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد
[...]
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
ز شوق دوست زانسان چشم حسرت بر قفا دارم
که رو هم گر به راه آرم نمیبینم مقابل را
چمن را غنچهٔ نشکفته بسیار است، میترسم
[...]
مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان
[...]
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم
چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را
به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.