به من شد نرم آن نامهربان آهسته آهسته
بلی کم زور می گردد کمان آهسته آهسته
ز بس گرد سرش گشتم ز بس در پایش افتادم
به من مایل شد آن سرو روان آهسته آهسته
ازان نازک نهال ای دل به بوی گل قناعت کن
به حاصل می رسد نخل جوان آهسته آهسته
همین معنی است بر حسن مدارا حجت ناطق
که مرغی یاد می گیرد زبان آهسته آهسته
به کم کردن توان از دست افیون جان بدر بردن
ببر پیوند از خلق جهان آهسته آهسته
ز پیری می کند برگ سفر یک یک حواس من
ز هم می ریزد اوراق خزان آهسته آهسته
دل روشن درین وحشت سرا دایم نمی ماند
هوا می گیرد این شمع از میان آهسته آهسته
به مویی می توان از چرب نرمی برد گویی را
چه دلها برد آن نازک میان آهسته آهسته
حریف دلبران شهر قزوین نیستی صائب
بکش خود را به شهر اصفهان آهسته آهسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برآرد از چمن گل را خزان آهسته آهسته
کشد خار انتقام از بوستان آهسته آهسته
چو شمع از فکر رویش رفته رفته آب گردیدم
فتاد این آتشم در مغز جان آهسته آهسته
میان ما و او یکذره کلفت سد آهن شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.