گنجور

 
صائب تبریزی

چشمِ روشن می‌دهد از کف دلِ بی‌تاب را

صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را

از علایق نیست پروایی دلِ بی‌تاب را

هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را

عشق در کارِ دلِ سرگشتهٔ ما عاجز است

بحر نتواند گشودن عقدهٔ گرداب را

می‌کند هر لحظه ویران‌تر مرا تعمیرِ عقل

شورِ سیلاب است در ویرانه‌ام مهتاب را

بی خموشی نیست ممکن جانِ روشن یافتن

کوزهٔ سربسته می‌باید شرابِ ناب را

زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان

دل نمی‌سوزد درین کشور به هم احباب را

طاعتِ زُهّاد را می‌بود اگر کیفیتی

مُهر می‌زد بر دهن خمیازهٔ مِحراب را

نیست دلگیر آسمان از گریه‌هایِ تلخِ ما

خونِ ناحق گل به دامن می‌کند قصاب را

در صفای سینهٔ خود سعی کن تا ممکن است

صاف اگر با خویش خواهی سینهٔ احباب را

نفس را نتوان به لاحول از سرِ خود دور کرد

وای بر کاشانه‌ای کز خود برآرد آب را

نیست درمان مردمِ کج‌بحث را جز خامُشی

ماهیِ لب‌بسته خون در دل کند قلّاب را

روشنم شد تنگ‌چشمی لازمِ جمعیت است

بر کفِ دریا چو دیدم کاسهٔ گرداب را

چرب‌نرمی رتبه‌ای دارد که با اجرای حکم

می‌نماید زیرِ دستِ خویش روغن آب را

تا نگردد آب دل صائب ز آهِ آتشین

نیست ممکن یافتن آن گوهرِ نایاب را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

ابر برگیرد ز دریا لؤلؤ خوشاب را

باد بر دارد ز معدن عنبر نایاب را

این بیاراید ز عنبر سوسن آزاد را

وان بیاراید بلؤلؤ لاله سیراب را

از شقایق دشت ماند دکه بزاز را

[...]

جامی

زلف تو بر مه پریشان کرده مشک ناب را

شاخ شاخ افکنده بر گل سنبل سیراب را

از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین

پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را

پسته را تا زان دهان و لب رساند دل به کام

[...]

امیرعلیشیر نوایی

از تغار می چنان نوشم شراب ناب را

کبر نتواند ز دریا آنچنان برد آب را

در جفا دارد قرار آن چشم و در بیداد خواب

زانکه بردند از دل و چشمم قرار و خواب را

تا قیامت شام تنهایی بود در دیده خواب

[...]

کلیم

ترک چشمت می‌کند آماجگه محراب را

ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را

با ستمکاران گیتی بد نمی‌گردد سپهر

عید قربانست دایم خانه قصاب را

منزل نزدیک‌تر دارد خطر هم بیشتر

[...]

صائب تبریزی

نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را

مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را

تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما به زور

از زمین تشنه بیرون شد نباشد آب را

جوهر ذاتی است مستغنی ز نور عاریت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه