تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد
دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد
می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟
دست و پا گم نکند صید چو صیاد رسد؟
جگرم تازه نشد از گهرافشانی ابر
مگر این سوخته را برق به فریاد رسد
مور شو مور، که حکمت به سلیمان گذرد
گر به صحرای تو با لشکر ایجاد رسد
نرود کاوش رشک از دل عاشق که هنوز
ناله تیشه به گوش از دل فرهاد رسد
بر سر قسمت تیغ و قلم آید چو قضا
منشی ظلم ترا خامه فولاد رسد
رو به دل بردن صائب چو کند چهره او
از دو جانب سپه زلف به امداد رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و عذابهای مربوط به عشق اشاره دارد. شاعر به درد و رنج خود از دوری معشوق میپردازد و نالههای دلش را با تصاویری از طبیعت و عناصر مختلف بیان میکند. او از ناامیدی و حسرت میگوید و به انتظار پاسخ عشقش نشسته است. تصاویری از زلف معشوق، انتظار و اضطراب، و نسبت آنها به قضا و قدر و زیباییهای طبیعی در شعر به وضوح حس میشود. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که در دل عشق همیشه جستجوی وصال و امید به بهبود روابط وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا کی باید به گوش من اندوه و ناله برسد؟ وقتی چشمهایم را باز کنم، تیر ظلم و بیعدالتی میآید.
هوش مصنوعی: من در کنار هر گیسوی تو به تردید میلرزم که مبادا کسی با دست سرد و بیاحساس به من نزدیک شود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است دل منتظر تو بیقرار نشود؟ آیا صید هنگام نزدیک شدن صیاد، دست و پای خود را گم نمیکند؟
هوش مصنوعی: دل من از بارش باران آرام نمیگیرد، فقط اگر این آتش سوخته به کمکم بیاید.
هوش مصنوعی: ای مور، خود را به حالتی منهم کن، زیرا اگر حکمت و دانایی به سلیمان برسد، حتی اگر در بیابان تو نیز با لشکری از موجودات نیاید، تو باید خود را آماده کنی.
هوش مصنوعی: عشق در دل عاشق نمیمیرد و همواره اثرات آن باقی میماند، همانطور که هنوز صدای ناله و درد فرهاد که عاشق شیرین بود، در صداها تنیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت و تقدیر بر سر خط و قلم میآید، در آن هنگام، ظلم تو بر منشیگری به مانند قلمی از فولاد خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهاش از دو طرف زلفهایش را به دوش میکشد، دلها را به خود جلب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد
گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال
آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد
چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت
[...]
چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد
بجز از ناله زارم که به فریاد رسد
صورت چین که به آرایش نقاش کسی است
کی بزیبایی آن حسن خدا داد رسد
مرهمی نه بدل از خنده شیرین ورنه
[...]
چه عجب گر به دل از تیغ تو بیداد رسد
شیشه را حال چه باشد که به فولاد رسد
هر دم از هجر تو بر چرخ رسانم فریاد
بامیدی که مگر چرخ بفریاد رسد
مکن از آه من اکراه که شمع رخ تو
[...]
نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد
بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد
ای جرس تا بکی از ناله گلو پاره کنی
کس درین بادیه دیدیکه بفریاد رسد
ایخوش آن صید که کس گر نرسد بر سر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.