گنجور

 
صائب تبریزی

غارت صبر از دلم آن آتشین‌رو می‌کند

گرمی خورشید گل را مفلس بو می‌کند

چشم مجنون بس که از وحشی‌نگاهان پر شده است

چشم لیلی را خیال چشم آهو می‌کند

آن که چون شبنم ز گل بالین و بستر ساختی

این زمان چون غنچه بالین را ز زانو می‌کند

چشم میگونی که من زان باده‌پیما دیده‌ام

درد می را در قدح بیهوش‌دارو می‌کند

چون صبوحی کرده در گلشن درآیی عندلیب

خرده گل را سپند آن گل رو می‌کند

حرف پهلودار اگر از خط چنین سر می‌زند

رفته‌رفته کار را با زلف یکرو می‌کند

صائب از بخت سیاه خود ندارم شِکوه‌ای

هرچه با من می‌کند آن خال هندو می‌کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

چشم مستت سرمه را بیهوش‌دارو می‌کند

زهر قاتل وسمه را آن تیغ ابرو می‌کند

بر گلستانی که آن شمشاد بالا بگذرد

سرو را انگشت حیرت بر لب جو می‌کند

سلیم تهرانی

نه همین نازش مرا منع از رخ او می‌کند

هر گره در زلف، کار چین ابرو می‌کند

بی‌دماغی کرده است از بس که حالم را خراب

حیرتی دارم که گل را چون کسی بو می‌کند؟

چون گل رعنا رخش با لاله هرجا چهره شد

[...]

سیدای نسفی

دلبر تربز فروشم رو به هر سو می کند

چون دچارش می شوم تربزچه را رو می کند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
بیدل دهلوی

قامت خم‌کز حیا سوی زمین رو می‌کند

فهم می‌خواهد اشارتهای ابرو می‌کند

هر کجا باشیم در اندوه از خود رفتنیم

شمع ما سر بر هوا هم‌،‌ سیر زانو می کند

سایه و تمثال راکم نیست‌گر سنجی به باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه