نور شکوه حق ز مقابل رسیده است
وقت شکست آینه دل رسیده است
آب ستاده آینه زنگ بسته است
بیچاره رهروی که به منزل رسیده است
با جذبه محیط همان در کشاکش است
هر چند موج بر لب ساحل رسیده است
ما را به عیب لاغری از صیدگه مران
کز تار سبحه فیض به صد دل رسیده است
تا شعله می زند به میان دامن سفر
صد کاروان شرار به منزل رسیده است
تا گوهر وجود ترا نقش بسته است
جان محیط بر لب ساحل رسیده است
صد پیرهن عرق گل خورشید کرده است
تا میوه وجود تو کامل رسیده است
این خوش غزل ز فیض سعیدای نقشبند
صائب ز بحر دل به انامل رسیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۸
این خوش غزل ز فیض سعیدای نقشبند
صائب ز بحر دل به انامل رسیده است
این خوش غزل به جذب سعیدای نقشبند
صائب ز بحر دل به انامل رسیده است
هر گوهر سخن که به ساحل رسیده است
از چشمه سار آبلهٔ دل رسیده است
آن کاو به یاد کوی تو از خود بریده است
ناکرده قطع راه، به منزل رسیده است
از شوق روی یار ز راه نیاز و عجز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.