تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست
یوسف از قافله حسن تو غارت زده ای است
کسی امروز ز خوبان به سرانجام تو نیست
قمریان پاس غلط کرده خود می دارند
ورنه یک سرو درین باغ به اندام تو نیست
دیده شبنم ازان بر رخ گل آسوده است
که خبردار ز رخساره گلفام تو نیست
از لب خویش مگر بوسه ستانی، ورنه
ساغری در خور لبهای می آشام تو نیست
این چه شرم است که خورشید فلک جولان را
جرأت بوسه گرفتن ز لب بام تو نیست
قطره در خون زند آن صید که وحشی از توست
دانه از دل خورد آن مرغ که در دام تو نیست
گرچه خورشید تو در پرده شرم است نهان
ذره ای نیست که شرمنده انعام تو نیست
خود مگر از در انصاف درآیی، ورنه
جذبه شوق حریف دل خود کام تو نیست
می شود روزی دندان ندامت خونش
هر عقیقی که سویدای دلش نام تو نیست
گرچه از حلقه به گوشان قدیم است ترا
صائب دلشده شرمنده انعام تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی ویژگیهای عشق و محبت و حسرتهای ناشی از آن را بیان میکند. شاعر تلخیهای زندگی را با عشق و محبت مقایسه میکند و بیان میکند که هیچ چیز به اندازه زیبایی و محبت محبوب او ارزشمند نیست. از دزدی بوسهها و غارت زیباییها صحبت میکند و نشان میدهد که هیچکس نمیتواند بهپای محبوب او برسد. او به شرم و حیا نیز اشاره دارد که مانع از ابراز عشق میشود. در نهایت، شاعر به عدم وفاداری و شرمندگی برخی افراد از محبت واقعی اشاره میکند. این متن به طور کلی حس عمیق عاشقانه و گاهی ناامیدانه شاعر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تحمل تلخی شراب به خاطر دشنام تو ممکن نیست و هرگز نمیتوان بوسه را به شیرینی پیام تو مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: در میان زیباییها، یوسف به نوعی به سرقت رفته است و امروز هیچ کس به پای زیباییهای تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: قمریان به خاطر اشتباهات خود، در حال حاضر خود را قانع کردهاند، و اگر نه، در این باغ هیچ درختی به زیبایی و قامت تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشم شبنم بر روی گل آرامش دارد، زیرا از زیبایی چهرهی تو بیخبر است.
هوش مصنوعی: اگر از لب خودت بوسهای نگیری، دیگر نیازی به نوشیدن می از ساغر نیست، زیرا طعم آن لبها را نمیتوان با چیزی دیگر چشید.
هوش مصنوعی: این چه عجبی است که خورشید آسمان هم جرأت ندارد لب بام تو را ببوسد؟
هوش مصنوعی: قطرهای از خونت را به شکار میدهد آن حیوانی که از تو دور و آزاد است. پرندهای که در چنگال تو نیست، دانه را از دلش میخورد.
هوش مصنوعی: اگرچه خورشید تو به خاطر شرم در پس پرده مانده، ولی حتی یک ذره هم وجود ندارد که از نعمتهای تو خجالت بکشد.
هوش مصنوعی: اگر خودت با انصاف و صداقت به میدان نیایی، هیچ جاذبهای از عشق نمیتواند به قلب تو کمک کند.
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که هر کسی که نام تو را در دل ندارد، دچار پشیمانی خواهد شد و دردش مانند زخمی عمیق خواهد بود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو به عنوان شخصی از قدیم در حلقهی گوشهنشینان جای داری، دل صائب در برابر بخشش و احسان تو خجالتزده نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق را کام به عهد دل خود کام تو نیست
صبح امید و شب وصل در ایام تو نیست
خوانده ام دفتر پیمان وفا حرف به حرف
نام خوبان همه ثبت است همین نام تو نیست
من دل شیفته آزار نمی دانم چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.