گوشه ای کو که دل از فکر سفر جمع کنم؟
پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم
تخم خود چند درین خاک سیه چون انجم
شب پریشان کنم و وقت سحر جمع کنم؟
از پریشانی خاطر دو نفس را چون صبح
نیست ممکن که من خسته جگر جمع کنم
رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا
چون دل خویش ز صد رهگذار جمع کنم؟
از گهر سینه چاکی به صدف بیش نماند
به چه امید درین بحر گهر جمع کنم؟
حیف و صد حیف که چون فضل خزان مهلت عمر
آنقدر نیست که من برگ سفر جمع کنم
نه چنان دل ز فراق تو پریشان شده است
که به شیرازه آن موی کمر جمع کنم
هر سر موی ترا چشم نگاهی است ز من
به تماشای تو چون نور نظر جمع کنم؟
چند چون آبله صرف قدم خار شود؟
آبرویی که به صد خون جگر جمع کنم
من که در بیضه به گرد سر گل می گشتم
در گلستان چه خیال است که پر جمع کنم؟
سرو از بی ثمری خلعت آزادی یافت
چه فتاده است من خام، ثمر جمع کنم؟
پرده خواب شود دیده کوته بین را
از گرانجانی اگر برگ سفر جمع کنم
چشم امید از آن بسته ام از هر دو جهان
که به نظاره روی تو نظر جمع کنم
من نه آنم که به شیرازه محشر صائب
جسم ویران شده را بار دگر جمع کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و مضطرب خود اشاره میکند. او از دوری و جدایی مینالد و تلاش میکند که آرامش پیدا کند. او میخواهد دلش را از اندیشه سفر خالی کند و در عین حال از حسرتها و ناکامیها سخن میگوید. شاعر به قدرت عشق و امید اشاره میکند و بیان میکند که علیرغم تمام دردها و پریشانیها، همچنان به یاد معشوق است و در پی تجدید زیباییها و عشق است. در نهایت، او به واقعیت زندگی و گذر عمر نیز اشاره میکند و حس ناتوانی خود را در جمع کردن لحظات زیبا ابراز میکند.
هوش مصنوعی: آیا جایی وجود دارد که بتوانم دل را از اندیشه سفر دور کنم؟ میخواهم همچون مروارید، در آغوش صدف جمع شوم و آرامش یابم.
هوش مصنوعی: در این دنیا که همچون خاک سیاه است، چرا نباید بذر افشانده و در زمان مناسب، به ثمر برسانم؟
هوش مصنوعی: از آنجا که دل من پریشان و نگران است، مانند صبح که نمیتوانی دو نفس را جمع کنی، برای من هم ناممکن است که این دل خسته و غمزده را به آرامش برسانم.
هوش مصنوعی: در دل من خلل و مشکلاتی وجود دارد و نمیتوانم به راحتی به ذکر و یاد خدا مشغول شوم. همچنین نمیتوانم مانند دل خود که از هزاران مسیر پراکنده شده، آن را به یکبارگی و با تمرکز جمع کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل شکستهام مثل صدفی خالی از گوهر است، دیگر به چه دلیلی باید در این دریا به دنبال جمع کردن جواهرات بگردم؟
هوش مصنوعی: آه و افسوس! چقدر غمانگیز است که مانند برکات خزان، زمان برای من کم است و فرصت ندارم تا تمام بار سفر را جمع کنم.
هوش مصنوعی: دل من از دوری تو آنقدر آشفته شده که نمیتوانم حتی موهای کمرم را مرتب کنم.
هوش مصنوعی: هر یک از موهای تو برای من چشمی است که به تماشای تو خیره شده است. چطور میتوانم تمام نگاههایم را بر روی تو جمع کنم؟
هوش مصنوعی: چند بار باید نگران درد و رنج باشم؟ آیا ارزش دارد که آبرویم را با زحمات و خون دل به دست آورم و به راحتی از دستش بدهم؟
هوش مصنوعی: من که در پی گشت و گذار در طبیعت و زیباییهای آن بودم، حالا چه تصوری دارم که بخواهم در جمعی قرار بگیرم یا به چیزی دیگری فکر کنم؟
هوش مصنوعی: سرو به دلیل بیثمر بودن، لباس آزادی را به تن کرد. من که هنوز نادانم، چه فایدهای برایم دارد که ثمر جمع کنم؟
هوش مصنوعی: چشمهای ضعیف و کوتاه بین نمیتوانند به درستی واقعیت را ببینند، پس اگر بخواهم از چیزهای سنگین و دشوار فاصله بگیرم، باید سفر رهایی را شروع کنم.
هوش مصنوعی: من هر گونه امید و آرزو را از دو جهان بریدهام و تنها به خاطر دیدن روی تو، تمام تمرکزم را جمع کردهام.
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که بخواهم در روز قیامت، جسم خراب شده را دوباره به هم بچسبانم و درست کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوشهای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم
پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.