می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن
همچو خون پنهان نمی ماند چو شد رنگین سخن
از تأمل می شود شایسته تحسین سخن
پیچ و تاب فکر سازد غنچه را رنگین سخن
هر که را آن غمزه خونریز در دل بگذرد
تا قیامت می تراود از لبش خونین سخن
سبزه نورس چسان آید برون از زیر سنگ؟
از لب لعلش برون آید به آن تمکین سخن
طوطیان را زنگ خواهد بست در منقار حرف
خوار گردد در نظرها گر به این آیین سخن
آهوی چین کاسه دریوزه سازد ناف را
گر ز زلف و کاکل او بگذرد در چین سخن
با کمال تیره روزی می شود عالم فروز
آه اگر می داشت شمعی بر سر بالین سخن
کوته اندیشی است میل چشم بینایی مرا
ورنه دارد در گره هر نقطه ای چندین سخن
تلخی ایام را صائب شکر در چاشنی است
طفل چون از شیر لب شوید، شود شیرین سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین سخن
چون بخندد، ورچه باشد، هست در پروین سخن
مردنم نزدیک شد هنگام شربت دادنست
کیست کارد یک سخن بر من ازان شیرین سخن؟
بو که بریم، ای صبا، از بهر من بهر خدا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.