گنجور

 
صائب تبریزی

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

به اختیار، پشیمانی اختیار مکن

به استخاره اگر توبه کرده ای زاهد

به استخاره دگر زینهار کار مکن

وصال ساغر و مینا قران سعدین است

برای خوردن می ساعت اختیار مکن

زمین شور بود برق دانه امید

به مجلسی که در او نیست می گذار مکن

به پای خم می نارس به کام خویش رسید

سفر ز کوی خرابات زینهار مکن

اگر چه عشق بود کار مردم بیکار

به غیر عشق توجه به هیچ کار مکن

چو روزگار به ناسازی تو ساخته است

تو نیز شکوه ز اوضاع روزگار مکن

ز چشم شور بساط جهان نمکزارست

چو لاله داغ نهان خود آشکار مکن

رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود

به جان مضایقه با تیغ آبدار مکن

لباس عاریتی پرده دار ناکامی است

به هر چه از تو جدا گردد افتخار مکن

ز خست شرکا زود می شوی دلگیر

درین زمانه تمنای اعتبار مکن

محیط عشق ندارد کناره ای، صائب

تلاش ساحل ازین بحر بی کنار مکن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

پیاده سوی چمن سرو من گذار مکن

به سبزه و سمن آن پای را فگار مکن

به خون نشست گل از رشک سبزه بهر خدا

که پا برهنه دگر گشت جویبار مکن

گل است آن کف پا گل به پیش او خاری

[...]

فضولی

فضیلت نسب و اصل خارج ذاتست

بفضل غیر خود ای سفله افتخار مکن

بانتساب سلاطین و خدمت امرا

که زایلست مزن تکیه اعتبار مکن

بصنعتی که درو هست شرط صحت دست

[...]

صائب تبریزی

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

به اختیار پشیمانی اختیار مکن

جویای تبریزی

چو گل شکفت دگر توبه اختیار مکن

بگیر ساغر و خون در دل بهار مکن

اگر به دست تو می گویی اختیاری نیست

تو هم برای خدا جبر اختیار مکن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه