گنجور

 
صائب تبریزی

کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است

دستی که در میان تو شد حلقه خاتم است

پروای آفتاب قیامت نمی کند

هر دل که زیر سایه آن زلف پر خم است

بی غم حیات نیست دل دردمند را

می آید از بهشت برون هر که آدم است

دارد به یاد، سر و دو صد نخل میوه دار

عمر دراز لازمه روزی کم ست

در لاله زار عشق ز گفتار آتشین

پا در رکاب، مهر خموشی چو شبنم است

نخل از زمین پاک فلک سیر می شود

بال مسیح پاکی دامان مریم است

در راه صاحبان سخن چوب منع نیست

طوطی درون خلوت آیینه محرم است

از بیم انقطاع همان می تپد دلم

در بحر اگر چه ریشه این موج محکم است

پروای زخم نیست دل آب گشته را

صائب به زخم آب همان آب مرهم است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ایام و‌َرد و موسم عید پیمبرست

گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست

گلزارها به آمدن آن مزین است

محراب‌ها به آمدن این منوّر ست

آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
سوزنی سمرقندی

کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون

سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است

 طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس

کناس و دیر آس و میانش رگ آور است

نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر

[...]

قوامی رازی

هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست

بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست

آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز

کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست

ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه