دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
چون گل ، گرفته در بغل خار نیستم
در زهر روی پوش خطر بیشتر بود
امن از خط نرسته دلدار نیستم
از طوق بندگی نکشم سر به سیم قلب
یوسف صفت گران به خریدار نیستم
وضع جهان ز نقطه دل دیده ام تمام
محتاج سیر و دور چو پرگار نیستم
صبح قیامت از سر هر مو علم کشید
از خویشتن هنوز خبردار نیستم
ز آزادگی بریده ام از خویش عمرهاست
در پیش خود چو سرو گرفتار نیستم
از سایه هما نشود خواب من گران
مست از غرور دولت بیدار نیستم
روشن به نور شمسه عقل است مغز من
آتش پرست طره زر تار نیستم
دیوانه ام که بر سر من جنگ می شود
جنس کساد کوچه و بازار نیستم
صائب ز خود غبار گرانی فشانده ام
چون بوی گل به هیچ دلی بار نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صدرا ! ز خاکپای تو بیزار نیستم
کز خدمت تو یک دم بیکار نیستم
ز اندیشۀ مدیح تو شب نگذرد که من
تا روز همچو بخت تو بیدار نیستم
بادا زبان بریده، دماغم ز هیچ پر
[...]
من کینه را به مهر خریدار نیستم
دل پیش توست ولی به دل یار نیستم
آغاز دوستی است، عنان از ستم بگیر
در ماندهٔ محبت بسیار نیستم
تا کرده ام وداع محبت رسیده ام
[...]
دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
چون گل، گرفته در بغل خار نیستم
در قیدم و گمان که گرفتار نیستم
دارم هزار زخم و خبردار نیستم
گه سینه میخراشم و گه ناله میکنم
یک دم ز شغل عشق تو بیکار نیستم
جایی نمیروم ز گلستان کوی تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.