گنجور

 
صائب تبریزی

کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟

گل دستار من آن سایه دیوار شود

عجبی نیست که از طالع وارون اثرم

موج صیقل مدد سبزه زنگار شود

پای در دامن زنجیر جنون پیچیدیم

چه فتاده است کسی خونی صد خار شود؟

رو به زیر سر دیگر بنه این بالش نرم

تکیه گاه سر منصور سر دار شود

شبنمی رنگ ندارد ز گلستان خورشید

غیرت بلبل اگر ضامن گلزار شود

تا سری در قدم او نگذارم صائب

دلم از گریه محال است سبکبار شود

 
 
 
صوفی محمد هروی

دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود

ز انتظارش به جهان دیده من چار شود

رازهائی که نهان در دل گیپا باشد

خرم آن روز که در پیش من اظهار شود

هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر

[...]

میلی

بعد عمری که دمی یار من زار شود

پرده شرم مرا مانع دیدار شود

شمع من! منع من از آه شرربار مکن

که ترا این سبب گرمی بازار شود

چون شود بر سر آزار من، اینش غرض است

[...]

کلیم

هر دلی کز غم این حادثه افکار شود

چون جرس آبله هایش بفغان یار شود

بسکه سررشته کارم شده زین دهشت کم

گریه در راه گلو رهبر گفتار شود

محفلی را که کند گرم کلام قدسی

[...]

صائب تبریزی

طایری را که به دام تو گرفتار شود

دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود

می کند کعبه نفس سوخته استقبالش

هرکه را صدق طلب قافله سالار شود

خاک را زلزله از جای اگر بردارد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سعیدا

چشم او را نگذارید که هشیار شود

فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود

یار گیرم که نمودار شود کو چشمی

که به یک مرتبه شایستهٔ دیدار شود

دل ما رنگ تعلق نپذیرد هرگز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه