کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟
گل دستار من آن سایه دیوار شود
عجبی نیست که از طالع وارون اثرم
موج صیقل مدد سبزه زنگار شود
پای در دامن زنجیر جنون پیچیدیم
چه فتاده است کسی خونی صد خار شود؟
رو به زیر سر دیگر بنه این بالش نرم
تکیه گاه سر منصور سر دار شود
شبنمی رنگ ندارد ز گلستان خورشید
غیرت بلبل اگر ضامن گلزار شود
تا سری در قدم او نگذارم صائب
دلم از گریه محال است سبکبار شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند و از حالتهای سرگشتگی و جنون ناشی از آن سخن میگوید. او از دل تنگیاش به خاطر جدایی از معشوق میگوید و به تصاویر طبیعی مانند گل و شبنم اشاره میکند تا حال و هوا و احساساتش را منتقل کند. شاعر، با بیان اینکه دلی که در عشق ورزیده باشد، هرگز سبکبار نخواهد شد، نشان میدهد که عشق همواره بار سنگینی بر دوش دارد. در نهایت، او به این فکر میکند که تا زمانی که نتواند در کنار معشوق باشد، نمیتواند آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: کی میتواند دل به سوی کوی تو سفر کند؟ گل من که در دست دارم، آن گلِ سایهدار کنار دیوار است.
هوش مصنوعی: عجیب نیست که به خاطر سرنوشت نامساعدم، تاثیر آن باعث میشود جلوه سبز و زیبای طبیعت دچار زنگزدگی شود.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ما در دام وسوسههای جنون گرفتار شدهایم و به دنبال آن، کسی از ما به شدت آسیب دیده و دچار درد و رنج شده است. این حالت به نوعی نشاندهندهی تاثیرات منفی احساسات و دلبستگیها بر روی ما و دیگران است.
هوش مصنوعی: به زیر سر خود این بالش نرم را بگذار، تا سر منصور بر دار قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر بلبل عشق و غیرت خود را در برابر گلزار به کار نگیرد، شبنمی که بر روی گلها نشسته است، رنگ و بویی از زیبایی گلستان نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدمی در راه او نگذارم، دلم از گریه آرام نخواهد گرفت و نمیتواند سبکبار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود
ز انتظارش به جهان دیده من چار شود
رازهائی که نهان در دل گیپا باشد
خرم آن روز که در پیش من اظهار شود
هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر
[...]
بعد عمری که دمی یار من زار شود
پرده شرم مرا مانع دیدار شود
شمع من! منع من از آه شرربار مکن
که ترا این سبب گرمی بازار شود
چون شود بر سر آزار من، اینش غرض است
[...]
هر دلی کز غم این حادثه افکار شود
چون جرس آبله هایش بفغان یار شود
بسکه سررشته کارم شده زین دهشت کم
گریه در راه گلو رهبر گفتار شود
محفلی را که کند گرم کلام قدسی
[...]
طایری را که به دام تو گرفتار شود
دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود
می کند کعبه نفس سوخته استقبالش
هرکه را صدق طلب قافله سالار شود
خاک را زلزله از جای اگر بردارد
[...]
چشم او را نگذارید که هشیار شود
فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود
یار گیرم که نمودار شود کو چشمی
که به یک مرتبه شایستهٔ دیدار شود
دل ما رنگ تعلق نپذیرد هرگز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.