عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
آفتاب روز محشر بیشتر میسوزدش
هرکه اینجا درد و داغ عشق کمتر میکشد
تا به کام دل کند جولان سپند شوخ ما
انتظار دامن صحرای محشر میکشد
دوزخ روشندلان در بند هستی بودن است
شمع این هنگامه آه از بهر صرصر میکشد
میشود از ناتوانی دشمن عاجز قوی
خنجری هر خار بر نخجیر لاغر میکشد
آتشینرویی که من پروانه او گشتهام
هر شرارش روغن از چشم سمندر میکشد
سرمه خواهد کرد چشم خفتگان خاک را
بر زمین این دامن نازی که محشر میکشد
میکشد آن روی نازک از نگاه گرم ما
آنچه از خورشید محشر سایهپرور میکشد
بیمی از کشتن ندارد شعله بیباک ما
شمع ما گردن به امید صبا برمیکشد
نیست هر ناشستهرویی قابل جولان اشک
این رقم را عشق بر رخسار چون زر میکشد
پاک گوهر را ز درد و داغ عشق اندیشه نیست
در دل آتش دم خوش عود و عنبر میکشد
کوری فرزند روشن میکند چشم گدا
ناز دونان را سپهر سفلهپرور میکشد
میگدازد رشته را گوهر، ولیکن رشته هم
انتقام کاهش خود را ز گوهر میکشد
سر ز جیب صبح برمیآورد چون آفتاب
هرکه صائب در دل شب یک دو ساغر میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تحلیل عشق و تأثیرات آن بر زندگی انسانها میپردازد. عشق، فارغ از وضعیت اجتماعی، افراد را به یک اندازه در بند خود میکشد. در روز محشر، عشق بیشتر از هر درد و رنج دیگر میسوزاند و انتظار و جستجوی آن در دلها وجود دارد. در این راه، عشق میتواند به ناتوانی قویترین افراد دامن بزند و در عین حال، زیبایی و خاصیت روحی خود را به رخ میکشد. شاعر به قدرت و تاثیر عشق بر زندگی انسانها اشاره میکند و میگوید که عشق میتواند حتی از ناتوانی و فقر، زیبایی و جلالی به وجود آورد. در نهایت، شاعر بر این باور است که عشق حقیقی، ارزش و اهمیت خود را در دل و وجود انسانها نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: عشق به گونهای است که نه به وضعیت مالی افراد توجه میکند و نه به جایگاه اجتماعی آنها. در این عشق، انسانها، چه فقیر و چه توانگر، به یکسان در نظر گرفته میشوند و ارزشگذاری بر اساس چیزهای مادی نیست. در واقع، این عشق میتواند سنگ و گوهر را در یک تراز قرار دهد و همه را در یک سطح ببیند.
هوش مصنوعی: هرکس در دنیا از عشق و داغ آن کمتر رنج میبرد، در روز قیامت با سختی بیشتری روبرو خواهد شد؛ چون آتش محبت و عشق در این دنیا را به خوبی نچشیده.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف لحظاتی میپردازد که زیبایی و شوق در رفتار شاداب و سرکش محبوب تجلی یافته است. در این حالت، احساس امید و انتظار برای رسیدن به لحظهای خاص و دلپذیر در فضای گسترده و بینهایت صحرایی وجود دارد، که نمایانگر تحول و ظهور معانی بزرگ است.
هوش مصنوعی: دوزخ افرادی که روشنفکر و آگاه هستند، به خاطر گرفتار بودن در دنیای مادی و هستی است. در این شرایط، شمعی که نماد روشنایی و آگاهی است، به خاطر باد سرد و یخبندان، به آرامی آه و نالهای سر میدهد.
هوش مصنوعی: اگر دشمنی ناتوان باشد، حتی یک خنجر از قویترها نیز میتواند یک خار را به جانش بیاورد و او را از پا درآورد.
هوش مصنوعی: من به عشق کسی گرفتار شدهام که چهرهای آتشین دارد و این عشق مثل پروانهای است که به دور آتش میچرخد. هر شعلهای از این عشق، مانند روغنی است که از چشمان سمندر میریزد.
هوش مصنوعی: چشم کسانی که در خواب غفلت هستند، در روز قیامت با زیبایی و نورانیتی شگفتانگیز بیدار خواهد شد. این اتفاق به واسطهی دامن زیبایی که در آن روز حاضر میشود، رخ خواهد داد.
هوش مصنوعی: آن چهرهی زیبا و نازک، با نگاه محبتآمیز ما، چیزی میکشد که حتی تابش آفتاب در روز قیامت نیز نمیتواند آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: شعلهای که شجاعت دارد، از خاموش شدن نمیترسد. شمع ما به خاطر امیدی که به نسیم صبح دارد، با بلند کردن سرش به زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: هر چهرهای که نپسندیم، شایسته برتری جلوه عشق نیست؛ زیرا عشق با زیبایی و درخشندگی خاصی، اشکهایش را بر چهره به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: عشق برای دل پاک و باصفا هیچ دغدغهای ندارد؛ در میان آتش، عود و عنبر خوشبو میسوزند و بوی خوشی را پخش میکنند.
هوش مصنوعی: کور بودن فرزند روشنایی چشم گدا را میگشاید، در حالی که آسمان، افراد پست را تحت حمایت خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: گوهر ارزشمند رشته را ذوب میکند، اما رشته هم تلافی میکند و از گوهر انتقام میگیرد.
هوش مصنوعی: صبح با روشناییاش از جیب شب بیرون میآید، مانند آفتاب. هر کس که دلش پر از شادی باشد، در دل شب یک یا دو جام شراب مینوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سر مردان غم عشق تو معجر میکشد
زاهدان را در خرابات قلندر میکشد
هشت راه از کعبه وصل تو تا زر میرود
چار حد از خامه عشق تو تا سر میکشد
نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک
[...]
ترک من بر سطح مه خطی مدور میکشد
دور بادا چشم بد الحق که در خور میکشد
مینهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر
در خم قوس قزح خورشید خاور میکشد
خط سبزش را توان گفتن که خضر دیگرست
[...]
ماه روز افزون من چون مهر خنجر میکشد
میخورم سهمی که ابرو چون کمان در میکشد
صید لاغر گشتهام آن ترک تیر انداز را
وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر میکشد
دو به دو چشمان او می میخورند از خون دل
[...]
حبذا مستی که در میخانه ساغر میکشد
نقد جان از نفی و از اثبات بر سر میکشد
نیست مثل او بخم و ساغر و جام و شراب
باده جان بخش چون از لعل دلبر میکشد
فیض اقدس باشد این گر ذات فایض میشود
[...]
سنبل زلف تو خط بر سنبل تر میکشد
سرو قدت حلقه در گوش صنوبر میکشد
کعبه دردیکشان باشد مقامی کز شرف
بهر تعمیرش، خم می خشت بر سر میکشد
کم مبادا از سر ما سایه داغ جنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.