گنجور

 
صائب تبریزی

رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما

آیینه تیره روز ز روی سیاه ما

هر قطره ای که در صدف ابر رحمت است

چون مهره گل است ز گرد گناه ما

بر جسم آنقدر که فزودیم همچو شمع

شد مایه زیادتی اشک و آه ما

ما چون حباب، تشنه محویم ازین محیط

سهل است موج اگر برباید کلاه ما

ما در رکاب جذبه توفیق می رویم

رطل گران چگونه شود سنگ راه ما؟

چون بحر در کشاکش موج است مضطرب

روی زمین ز ریگ روان گناه ما

ما را غلط به لشکر اصحاب فیل کرد

از دور دید کعبه چو کوه گناه ما!

داریم چشم آن که شود روز بازخواست

سر پیش پا فکندن ما، عذر خواه ما

صائب که را گمان که سیه مست غفلتی

در شاهراه توبه شود خضر راه ما؟

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۸۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صوفی محمد هروی

ای آنکه نیست غیر تو کس پادشاه ما

واندر دو کون راهنما و پناه ما

افتاده های بحر گناهیم دست گیر

ای دستگیر جمله حال تباه ما

برده سبق زجمله کفار این زمان

[...]

سام میرزا صفوی

یا رب بسوز سینه رندان که آه ما

جایی رسان که پاک بسوزد گناه ما

نظیری نیشابوری

امشب خوش آشناست به رویش نگاه ما

گویا حجاب سوخته از برق آه ما

از بس که می شدیم به حسرت جدا ازو

خون می چکید روز وداع از نگاه ما

شغل محبت است که مانع ز طاعت است

[...]

قدسی مشهدی

پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما

چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما

روزی که نبود آینه حسن در نظر

در چشمخانه زنگ برآرد نگاه ما

ما صبح صادقیم و دم از مهر می‌زنیم

[...]

جویای تبریزی

تا گشته است پای خم آرامگاه ما

گردیده است کوه بدخشان پناه ما

سنگین ز گرد کلفت دل بسکه گشته است

بر پای ما چو سلسله افتاده آه ما

تا آب تربیت نخورد از گداز دل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جویای تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه