گنجور

 
صائب تبریزی

شکست رنگ می از ترک میگساری ما

نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما

کم است اشک برای سیاهکاری ما

مگر کند عرق انفعال یاری ما

نماند در دل خم نم ز میگساری ما

سفید شد لب ساغر ز بوسه کاری ما

به چشم جوهریان گوهر بصیرت نیست

وگرنه گرد یتیمی است خاکساری ما

چنان کز آیه رحمت امید خلق افزود

یکی هزار شد از خط امیدواری ما

شده است حلقه گرداب، چشم قربانی

ز چارموجه طوفان بی قراری ما

رسید خیرگی چشم ما به معراجی

که ماه بر فلک از هاله شد حصاری ما

کلاه گوشه همت بلند کرده ماست

چو تیغ کوه ز ابرست آبداری ما

چنان گذشت ز تقصیر ما عنایت دوست

که از گناه نکرده است شرمساری ما

به زیر تیغ فشردیم پای خود چندان

که کوه بست کمر پیش بردباری ما

ز تار و پود جهان آگهیم با طفلی

دویده است به هر کوچه نی سواری ما

زبان ما اگر از شکر تیغ خاموش است

دهان شکرگزاری است زخم کاری ما

ازان دوید به آفاق نام ما صائب

که روشن است جهان از نفس شماری ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۶۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال خجندی

تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما

که در تو کار نکردست درد کاری ما

شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم

عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما

گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف

[...]

هلالی جغتایی

نمی توان بجفا قطع دوستداری ما

که از جفای تو بیشست با تو یاری ما

بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز

گلی نرست ز باغ امیدواری ما

بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی

[...]

کلیم

قرار می‌برد از خلق آه و زاری ما

به این قرار اگر مانده بیقراری ما

شویم گرد و به دنبال محملش افتیم

دگر برای چه روز است خاکساری ما؟

خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد

[...]

طغرای مشهدی

به سر گشودن خمهای می چو دست زدیم

کسی نکرد چو پیمانه دستیاری ما

تو غنچه گل و ماخار، اگر شوی هم بزم

به عزتت چه زیان می رسد ز خواری ما؟

رفیق اصفهانی

بُوَد که درگذرند از گناهکاریِ ما

که بیش از گنهِ ماست شرمساریِ ما

شُدَت چه زود فراموش عهدِ یاریِ ما

به یاری تو نه این بود امیدواریِ ما

جفا و جورِ تو با ما به اختیارِ تو نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه