مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
زناز و سرگرانی آنقدر خون در دل من کن
که یک ساغر توانی خورد از ان چون دور بر گردد
یکی صد شد زسنگ کودکان شور جنون من
که کبک مست را رطل گران کوه و کمر گردد
زسنگینی شود سرگشتگی افزون فلاخن را
جنون عاشق از سنگ ملامت بیشتر گردد
زطوق قمریان گردد حصاری سرو از خجلت
به هر گلشن که آن شمشاد بالا جلوه گر گردد
مجو بر رهروان پیشی اگر آسودگی خواهی
که در دنبال باشد چشم هر کس راهبر گردد
زبی بال و پری دود از نهاد من برون آید
چو بینم شمع را پروانه ای بر گرد سر گردد
سیه گردد جهان در چشم حرص از خرده افشانی
کند خاک سیه بر سر چو آتش بی شرر گردد
سپرداری کن از دست حمایت بی پناهان را
که فردا تیغ خورشید قیامت را سپر گردد
چو از بی حاصلی سرو از درختان است رعناتر
به امید چه نخل ما گرانبار از ثمر گردد؟
سفر صاحب بصیرت می کند پوشیده چشمان را
به قدر گرم رفتاری قدمها دیده ور گردد
بدان را صحبت نیکان به اصلاح آورد گاهی
که شیرین کام تلخ بحر از آب گهر گردد
دهان لاف وا کردن دهد یاد از تهیدستی
که می بندد لب خود را صدف چون پر گهر گردد
دم تیغ قضا کز سنگ جوی خون روان سازد
در اقلیم رضا از گردن تسلیم برگردد
نماید راست در آیینه هر نقش کجی صائب
به چشم پاک بینان عیبها یکسر هنر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساس عمیق شاعر نسبت به آن است. شاعر از درد و جنون عشق میگوید و به تأثیرات منفی و مثبت آن بر روح و روانش اشاره میکند. او به زیباییهای عشق، غم و شوق توأم با آن، و همچنین خطرات و چالشهای ناشی از آن میپردازد. از جنون و سرگشتگی ناشی از عشق سخن میگوید و به راز و رمزهای زندگی نگاهی عمیق دارد. از سوی دیگر، او به ناپایداری و بیفایده بودن برخی چیزها در زندگی نیز اشاره میکند و بر اهمیت همراهی با افراد نیکوکار تأکید میورزد. در نهایت، شاعر با کلمات زیبا و تجلیات هنری به عیبهای انسانی و چگونگی تبدیل آنها به هنر اشاره میکند.
هوش مصنوعی: مبادا که از نوشیدن شراب، آن لبهای تشنه و خطرناک، بیشتر به خونآوری و کشتار تمایل پیدا کنند؛ زیرا فشاری که بر تیغ میآید، ناشی از تشنگی آن برای خون است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شگفتیات چنان در دل من غم و احساس ایجاد کن که بتوانم یک لیوان از آن را بنوشم، وقتی که به دور برم برگردد.
هوش مصنوعی: شخصی تبدیل به صد میشود و در جستجوی جنون خود، مانند کبکی مست که از سنگهای کوه و کمر بار سنگینی به دوش میکشد، احساسات و شور و شوق کودکان را در خود حس میکند.
هوش مصنوعی: وقتی بار مشکلات زیاد میشود، سردرگمی بیشتر میشود و عشق مانند فلاخنی که به سوی سنگ ملامت پرتاب شده، احساس دیوانگی و درد بیشتری را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، سرو مانند حصاری از اطراف گلستانها مینشیند، هر جا که آن شمشاد با زیبایی و شکوه خود ظاهر شود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی آرامش داشته باشی، نباید از دیگر مسافرین جلو بیفتی. چون هر کسی که در این سفر پیش میرود، ممکن است کمکی بکند و راه را نشان دهد.
هوش مصنوعی: وقتی که شمع را میبینم، پروانهای دور آن میچرخد و این باعث میشود که احساس کنم از درونم دود به بیرون میآید، مانند این که بال و پر دارم.
هوش مصنوعی: در نتیجه حرص و طمع، دنیا به تیرهای میگراید و از اندک نازکیها مانند خاک تیره بر سر میریزد، و مانند آتشی که بدون شعله است، بیخاصیت میشود.
هوش مصنوعی: از کسانی که در برابر ظلم و ستم بیپناه هستند، حمایت کن، زیرا در روز قیامت، نور خورشید حقایق را نمایان خواهد کرد و آنها به آن نیاز دارند.
هوش مصنوعی: اگر سرو به خاطر بیحاصلی از درختان زیباتر است، امید به چه چیز میتواند نخل پربار ما را سرشار از میوه کند؟
هوش مصنوعی: سفر فرد با درک و بینش، به گونهای انجام میشود که چشمانش را میپوشاند. او با رفتار گرم و دوستانهاش، راه را میپیماید و به مقصد نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، صحبت با افراد نیکوکار و خوشزبان میتواند وضعیت را بهبود بخشد، به گونهای که درد و تلخیها به شیرینی و زیبایی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: افرادی که بیش از حد حرف میزنند و لاف میزنند، یادآور فقر و تهیدستیاند؛ مثل صدفی که با بسته نگهداشتن دهانش میتواند مرواریدها را درون خود پرورش دهد.
هوش مصنوعی: وقتی که قضا و قدر فرود میآید و تیغ سرنوشت از دل سنگ جوی خون میسازد، در سرزمین رضا و خشنودی، انسان با تسلیم و پذیرش، از گردن خود بار مشکلات را برمیدارد.
هوش مصنوعی: هر شکل کج و نادرستی که در آینه نمایان میشود، در نظر افرادی که دارای بصیرت و پاکی چشم هستند، به کلی تبدیل به یک هنر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد
بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
[...]
ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمهتر گردد
لب خشک مرا بهتر، کز آب چشم تر گردد
شدم چون گرد سرگردان، و گِرد کوی او گردم
سر و پائی ندارد گرد او، بی پا و سر گردد
تو را همچون کمر یک روز تنگ اندر قبا آرم
[...]
سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد
بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد
جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است
بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد
چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد
[...]
زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور
زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا
[...]
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد
شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد
نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟
مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.