چشم دلم ستاره فشان بود صبحدم
هر گوشه بحر فیض روان بود صبحدم
می زد دم از بهشت برین کنج خلوتم
طاوس قدس بال فشان بود صبحدم
دل دامن از غبار عناصر فشانده بود
جولان من برون ز مکان بود صبحدم
اشکم ز رازهای نهان پرده می گشود
حیرت اگر چه بند زبان بود صبحدم
زلف امید داعیه سرکشی نداشت
طول امل گسسته عنان بود صبحدم
معمور گشته بود دماغم ز بوی یار
بوی گلم به مغز گران بود صبحدم
شاخ گلی که دیده شبنم ندیده بود
در پیش دیده جلوه کنان بود صبحدم
از خون دیده ام شفقی بود روی چرخ
خورشید اگر چه مهر دهان بود صبحدم
دل در برم چو برگ خزان دیده می تپید
در عین نوبهار، خزان بود صبحدم
نوری که پرده سوز نظر بود در نقاب
مانند آفتاب عیان بود صبحدم
تسبیحم از کشاکش غیرت گسسته بود
دستم به زیر رطل گران بود صبحدم
عیسی گرفته بود ز لب مهر خامشی
شربت مرا ز شیره جان بود صبحدم
در انتظار جلوه خورشید، شبنمم
با چشم خون فشان نگران بود صبحدم
می گشت هر سخن که به گرد زبان کلک
باریکتر ز موی میان بود صبحدم
صائب خدا نصیب همه دوستان کند
من شرح چون دهم که چسان بود صبحدم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حالاتی عمیق و روحانی را توصیف میکند که شاعر در صبحدم تجربه کرده است. دل او مملو از نور و عشق است و در این لحظه همه جا پر از فیض و زیبایی است. او احساساتی از حیرت و اشک درونی دارد و به یاد یار محبوبش است. در این صبح دلانگیز، امید در دلش زندگی میکند و در عین حال، احساس زوال و خشکی فصل خزانی را نیز درک میکند. ناامیدی و انتظار در چهرهاش موج میزند و به طور کلی، این شعر تجلی احساسی عمیق، ذاتی و حیرتانگیز است که شاعر در مواجهه با زیباییها و رازهای زندگی و عشق احساس کرده است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، چشم دلم مانند ستارهها درخشان بود و در هر گوشه، دریا پر از فیض و برکت جاری بود.
هوش مصنوعی: در دل تنهاییام از بهشت برین صحبت میکرد، و در صبح زود، پرندهای شگفتانگیز با بالهایش فضایی زیبا میساخت.
هوش مصنوعی: دل در میان غبار و آلودگیهای دنیوی به تلاطم و جوش و خروش آمده بود و من در صبحگاه، از مکان و محدوده خود بیرون رفته بودم.
هوش مصنوعی: اشکم از رازهای پنهان پرده برمیداشت، حتی اگر زبانم بسته بود، در صبحگاهان حیرت.
هوش مصنوعی: امید و آرزو، بهانهای برای طغیان و شورشی نداشتند. همچنین، در آغاز صبح، احساس یأس و ناامیدی در زندگی، کنترل و مهار شده بود.
هوش مصنوعی: دماغم به خاطر بوی محبوبم سرشار شده بود و بوی گل در دل و جانم سنگینی میکرد و در سپیده دم احساس سنگینی میکردم.
هوش مصنوعی: شاخ گلی که تا به حال شبنم روی آن ننشسته بود، در صبحگاه به زیبایی در مقابل چشمانم ظاهر شد.
هوش مصنوعی: از اشک چشمانم، رنگین کمانی بر افق خورشید به وجود آمد، هرچند لبهای صبح به رنگ طلایی بودند.
هوش مصنوعی: دل من مانند برگهای پاییز در آغوشم بود و در عین حال چشمانم در شوق بهار میتپید، اما در واقع آن لحظه، صبحی خزانزا بود.
هوش مصنوعی: نوری که منجر به سوزش دیدهها میشود، در زیر پرده پنهان است و مانند خورشید در وقت صبح به وضوح آشکار است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به سختی و فشار ناشی از غیرت و تعهد خود اشاره دارد. او میگوید که در هنگام صبح، تحت فشار زیاد، نتوانسته است تسبیح را در دست بگیرد و این نشاندهنده سنگینی بار مسئولیت یا احساسات اوست.
هوش مصنوعی: عیسی با لبهای خاموش و آرامشبخش خود، نوشیدنی را به من داد که از شیر جانم ساخته شده بود، درست مثل سپیده دم.
هوش مصنوعی: به انتظار طلوع خورشید بودم و در این لحظه، شبنم من که با چشمانی پر از اشک به اطراف نگاه میکرد، نگران صبح بود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از زبان بیرون میآید، به دقت و نازکی مانند موی باریک باشد، صبحگاهان در حال گذر است.
هوش مصنوعی: خداوند نصیب همه دوستانش را میدهد، اما من چگونه میتوانم توصیف کنم که صبحگاه چگونه بوده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معراج ما به روح و روان بود صبح دم
دیدار ما به دیدهٔ جان بود صبح دم
آن دلفروز پرده برانداخت همچو روز
از چشم غیر اگرچه نهان بود صبح دم
چون فکرتم ز انفس و آفاق در گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.