گنجور

 
صائب تبریزی

ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست

علاقه تو به دستار بیشتر ز سرست

خطر به قدر فزونی است مالداران را

که خون فاسد، آهن ربای نیشترست

مریز پیش بخیل آب روی خود زنهار

که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست

زمین پاک بود کهربای دانه پاک

صدف ز پاکی دامن همیشه پرگهرست

ز آفتاب نگردد به رنگ و بو غافل

درین ریاض چو شبنم کسی که دیده ورست

ترا ز داغ عزیزان رفته نیست خبر

وگرنه لاله این باغ، پاره جگرست

زبان شکوه ندارم ز خاکساریها

چگونه سبز شود دانه ای که پی سپرست؟

درآ به عالم بی انقلاب بیرنگی

که ماهتاب و کتان همچو شیر با شکرست

یکی هزار شد از سینه بیقراری دل

به مرغ وحشی ما آشیانه بال و پرست

ز پرده سوزی شب، صبح شد گریبان چاک

عدوی پرده خویش است هر که پرده درست

به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب

میان ره نکند خواب هر که دیده ورست

می رسیده ز خم جلوه می کند در جام

نهفته های پدر جمله ظاهر از پسرست

به قدر پاس ادب فیض می رساند حسن

که جای بهله کوتاه دست، بر کمرست

ز دلشکستگی خود غمین مشو صائب

که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک

پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست

بصورت شجری و ز خفچه او را برگ

که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست

زبانه‌هاش چو شمشیر های زر اندود

[...]

ابوسعید ابوالخیر

هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست

خطر گرفت اگرچه حقیر و بی‌خطرست

وطواط

خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست

دل کریم تو گنج بدایع هنرست

فضایل تو بجسم خرد درون جانست

شمایل تو بچشم کرم درون بصرست

کف تو کان مکارم شدست در گیتی

[...]

انوری

زمانهٔ گذران بس حقیر و مختصرست

ازاین زمانهٔ دون برگذر که بر گذرست

به حل و عقد جهان را زمانه‌ایست دگر

که پیشکار قضا و مدبر قدرست

کف کفایت و رای صواب صدر اجل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

به نرد باختن اندر بلا و درد سرست

ازو حذر کن و بگریز گر ترا بصرست

صلاح خویش نگهدار و نا فلاح مجوی

که در صلاح و فلاح تو نرد کینه ورست

به جاه ازو خللست و به فضل ازو نقصان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه