نیست پروای فنای خود دل وارسته را
تیغ خضر راه باشد دست از جان شسته را
در دیار عشق کس را دل نمی سوزد به کس
از تب گرم است اینجا شمع بالین خسته را
آه اوراق دلم را هر یکی جایی فکند
رشته شد مقراض از ناسازی این گلدسته را
عیش دنیا بی طراوت می کند رخسار را
پوست بر تن خشک شد از هرزه خندی پسته را
سینه ها را خامشی گنجینه گوهر کند
یاد دارم از صدف این نکته سر بسته را
تا مهش در هاله خط رفت، شد پا در رکاب
باعث آوارگی گردد کمر گلدسته را
در دیار ما که دارد عشق پنهانی رواج
سکه قلب است رخسار به ناخن خسته را
دعوی آهستگی ای مور پیش ما مکن
نقش پا هرگز نباشد مردم آهسته را
در حریم دل ندارد راه، فکر دوربین
هیچ کس نگشوده است این نامه سر بسته را
بر ورق نتوان به زنجیر مدادش بند کرد
شهپر برق است بر تن مصرع برجسته را
رشته اشک مرا بنگر، ندیدستی اگر
در گره از پای تا سر، رشته نگسسته را
ای صبا مشت سپندی بر سر آتش بریز
گر بپرسد یار حال صائب دلجسته را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامینی مانند عشق، درد و دلشکستگی پرداخته است. شاعر از حالاتی چون فراق و تنهایی سخن میگوید و به زیبایی و زشتی عشق در زندگی اشاره میکند. او همچنین ابراز میکند که در دیار عشق، رنج و آتش درون هر کس به خودش مربوط میشود و دیگران را نمیسوزاند. در عین حال، در این عالم عشق و احساسات، هیچکس به راحتی نمیتواند به دل دیگران نفوذ کند. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا، به سختیهای زندگی و عشق، و تلاشهای انسانی در جهت درک این احساسات اشاره دارد، و از دستیابی به صلح در درون سخن میگوید. در نهایت، نویسنده به معشوق خود میگوید که اگر بخواهد حال او را بپرسد، بایستی درک کند که دلش پر از احساسات پیچیده است.
هوش مصنوعی: کسی که دلش را از دنیا آزاد کرده و به مراحل بالاتر فکری و روحی دست یافته، نگران نابودی خود نیست. او مانند شخصی است که با تیغ خضر، یعنی راهنمایی و هدایت الهی، به دنبال حقیقت و معنای عمیقتری از زندگی میباشد و از جان خود نیز گذشته است.
هوش مصنوعی: در سرزمین عشق، هیچکس برای دل دیگران نمیسوزد. اینجا همه به خاطر احساسات شدید خود غمگین و ناراحت هستند، مانند شمعی که در کنار یک بستر خسته روشن است.
هوش مصنوعی: دلم مثل اوراقی است که هر کدام را در جایی رها کردهاند و به خاطر ناهماهنگی، این گلدسته به فرم و شکل دلخواه در نیامده است.
هوش مصنوعی: زندگی دنیوی طراوت و شادابی را از چهره میگیرد و پوست بر تن از خندیدنهای بیفایده و پوچ خشک میشود، مانند پستهای که خندان نیست.
هوش مصنوعی: سینهها در سکوت خود، مانند گنجینههایی از جواهرات هستند. به خاطر دارم که از صدف، این راز ناگفته را آموختهام.
هوش مصنوعی: زمانی که چهره او در مه و تاریکی گم شد، به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم که بیتاب و آواره شدم، انگار که به سواری بر کمر گلدسته تکیه کردهام.
هوش مصنوعی: در سرزمین ما که عشق به طور پنهانی در حال گسترش است، چهرهای که با خستگی و ناکامی مشخص شده به مانند سکهای ارزشمند است.
هوش مصنوعی: ای مورچه، به ما نگویید که آرام و بیصدا حرکت میکنید؛ چون ردپای آنهایی که آرام حرکت میکنند، هرگز ثبت نمیشود.
هوش مصنوعی: در دل هیچکس، جایی برای ورود وجود ندارد و هیچکس نتوانسته این پیام پنهان را بخواند.
هوش مصنوعی: نمیتوان با مداد بر روی کاغذ، آنچه را که در ذهن داریم محدود کرد. مانند یک پرنده سریع و پرتوان، کلمات به آسانی از ذهن ما پرواز میکنند و نمیتوان آنها را در چهارچوبی خاص محبوس کرد.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن، اشکهایم را ببین. اگر ندیدی، بدان که این رشتهٔ اشک از سر تا پای من در هم گره خورده و هرگز قطع نشده است.
هوش مصنوعی: ای نسیم، مقداری اسپند بر روی آتش بریز، اگر معشوق حال صائب و دلشکسته را بپرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را
میتواند زد به عالم پشت پای بسته را
تشنه یک آرزو از همت والا نه ایم
خاک هم آبست دست از آب حیوان شسته را
تا توانی ناتوانان را بچشم کم مبین
[...]
عقبهای دیگر نباشد روح از تن رسته را
نیست بیم سوختن دود زآتش جسته را
شکوه ازگردون دلیلتنگدستیهای ماست
ناله در پرواز باشد طایر پربسته را
انتظام عافیت از عالم کثرت مخواه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.