گنجور

 
صائب تبریزی

مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب می‌سازد؟

کجا ریگ روان را شبنمی سیراب می‌سازد؟

سفیدی‌های مو گفتم پر و بالم شود، غافل

که غفلت بادبان را پرده‌های خواب می‌سازد

به دریا می‌رساند سیل خاک پای در گل را

خوشا احوال آن سالک که دل را آب می‌سازد

ز هر خامی نمی‌آید فریب پختگان دادن

تسلی کی دل پروانه را مهتاب می‌سازد؟

لطیف افتاده و بی‌رنگ چندان آب این دریا

که ماهی را ز هجر خویشتن قلاب می‌سازد

عبث خم در خم من دارد آن ابر و کمان صائب

دل هرجایی من کی به یک محراب می‌سازد؟

 
 
 
خیالی بخارایی

ز بس کز گریه چشم من به خونِ ناب می‌سازد

مرا در پیش مردم دم به دم بی‌آب می‌سازد

مگر دارد کمینی بر دل بیدار من چشمت

که هر ساعت به نازی خویش را در خواب می‌سازد

سبب رنج و غمت شد راحت و عیش مرا، بنگر

[...]

صائب تبریزی

به رغبت با خم زلفش دل بی‌تاب می‌سازد

چو آب زندگی با ماهی این قلاب می‌سازد

شود گلزار ابراهیم آتش بر گنهکاران

دل ما را چنین گر شرم عصیان آب می‌سازد

به احسان ای توانگر دستگیری کن فقیران را

[...]

سیدای نسفی

دلم را آن مه زرگر چون زر در تاب می‌سازد

به دستش هرچه می‌افتد همان دم آب می‌سازد

بیدل دهلوی

چنین‌گر طیع‌بیدر‌ت‌به‌خورد و خواب‌می‌سازد

به چشمت اشک را هم‌گوهر نایاب می‌سازد

ضعیفی دامنت دارد خروش درد پیدا کن

که‌ هرجا رشته‌ٔ سازی‌ست با مضراب می‌سازد

درین میخانه فرش سجده باید بود مستان را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه