ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
دریا ز تشنه آب نخواهد دریغ داشت
آن شاخ گل کز او جگر خار تازه است
از بلبلان گلاب نخواهد دریغ داشت
ابری که بخیه زد به گهر سینه صدف
هرگز ز گوهر آب نخواهد دریغ داشت
لعلی کز اوست زخم نمکسود سنگ را
شور از دل کباب نخواهد دریغ داشت
خورشید چون ز خاک ندارد دریغ فیض
از لعل، آب و تاب نخواهد دریغ داشت
گر در نقاب خاک زند غوطه، نور خود
از ماه، آفتاب نخواهد دریغ داشت
دل بد مکن که خنده مشکل گشای صبح
از غنچه فتح باب نخواهد دریغ داشت
آن منعمی که چشم و دهان بی سؤال داد
اسباب خورد و خواب نخواهد دریغ داشت
آن کس که بی طلب به تو نقد حیات داد
امروز نان و آب نخواهد دریغ داشت
پیر مغان که دست سبو بی طلب گرفت
صائب ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.