ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من
ز شوخی می کند چون زلف خود بازی به آه من
به استغنا دل از عاشق ستاند کم نگاه من
به شمشیر تغافل ملک گیرد پادشاه من
خدا زین برق عالمسوز جانان را نگه دارد!
که مژگان می شود انگشت زنهار از نگاه من
نمی داند خس و خاشاک بال شعله می گردد
رقیب از ساده لوحی خار می ریزد به راه من
غرور یار از اظهار عجز من یکی صد شد
به کار مدعی آمد درین دعوی گواه من
پریشان کرد خط یار اوراق حواسم را
که را گویم که از گردی پریشان شد سپاه من؟
محبت جمع با تن پروری صائب نمی گردد
وگرنه می شود هر سایه خاری پناه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و رنج عاشقانه و ناپایداری عشق صحبت میکند. شاعر از بیتوجهی محبوب به آتش درون خود و شوخیهای او با احساساتش میگوید. او بیان میکند که عشق به تنهایی نمیتواند او را آسوده کند و گاهی تحقیر و غفلت معشوق، او را به شدت میآزارد. همچنین به محبوبش هشدار میدهد که نگاهش میتواند جان او را به خطر اندازد. شاعر از ناتوانی رقیب در درک عمق احساساتش و غرور محبوب که باعث شده او در برابر ناتوانی عاشق، بیاعتنا باشد، سخن میگوید. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق واقعی و مراقبت از آن به سادگی ممکن نیست و به نوعی تقابل میان عشق و خودخواهی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: او به آه و ناله من توجهی ندارد و کجکلاه من را فقط به خاطر تفریح و شوخی به مسخره گرفته است، مانند زلف خود که با بازی میکند.
هوش مصنوعی: دل عاشق را از بینیازی میستانند، چون نگاه من با بیتوجهی مثل شمشیری است که پادشاهی را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: خداوند این عشق پرحرارت و سوزان را حفظ کند! چرا که چشمان من به مژگانم اشارهای از خطر میکنند.
هوش مصنوعی: خس و خاشاک نمیدانند که مانند بال شعله میشوند و رقیب از سادگی و نادانی خود، خار و ذرات بیارزش را به سمت من میاندازد.
هوش مصنوعی: غرور محبوب باعث شد که وقتی من از ناتوانی خودم سخن گفتم، او به طور ناخواسته و به تعداد یکصد در این موضوع به من کمک کرد و حالا در این جدل، به عنوان شاهد برای من ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: نگاه و نوشتهی معشوق، افکار و احساسات مرا به هم ریخته است. حالا نمیدانم به چه کسی بگویم که چقدر افکار و احساسم در هم و بر هم شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق واقعی و وابستگی به لذتهای جسمانی نمیتواند با هم هماهنگ شوند، زیرا در این صورت هر چیز بیارزش و آزاردهنده ممکن است به پناهگاه من تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شب ظلمت شود در کوی او از دود آه من
بود هر شمع سبز از مجلس او خضر راه من
تو تیر افکنده ای چرخ مهر خود بماه من
رقیبم گشته مشکل که کردی نیک خواه من
سر بی داد من داری فلک بر گرد زین عادت
نه بر من رحم بر خود کن بترس از برق آه من
چه حالست این گه هر که سوی آن خورشید ره جستم
[...]
گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
وزین شهرم سیهرو کرده چشم روسیاه من
چرا آن تیره اختر کز برای یکدرم صدجا
رخ خود زرد سازد مردمش خوانند ماه من
کسی کو خرمن تمکین دهد بر باد بهر او
[...]
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
[...]
نه رو از ناز می تابد، گه نظاره ماه من
ندارد از لطافت عارضش تاب نگاه من
به فتوای کسی خون مرا ریزی که در محشر
کنم گر دعوی خون، باز خواهد شد نگاه من
مرا کشتی که خوش حالی به آن غایت که پنداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.