شورِ عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا؟
بینیاز از نام و فارغ از نشان سازد مرا
چند چون آبِ گُهر باشم گره در یک مقام؟
خضر راهی کو، که موجِ خوشعنان سازد مرا
میگریزم در پناهِ بیخودی از خلق، چند
خودفروشی بندهٔ این کاروان سازد مرا
خوشتر از کُنجِ دهانِ یار میآید به چشم
گوشهای کز دیدهٔ مردم نهان سازد مرا
میکنم پهلو تهی از قرب، تا کی چون صدف
چربی پهلوی گوهر، استخوان سازد مرا
وادی پیموده را از سرگرفتن مشکل است
چون زلیخا، عشق میترسم جوان سازد مرا
بخیه از جوهر زنم بر چشمشوخ آیینه را
چهرهٔ محجوبِ او گر دیدهبان سازد مرا
جلوهٔ دست و گریبانِ گلِ این بوستان
سخت میترسم خجل از باغبان سازد مرا
استخوانم همچو صبح آغوشِ رغبت واکند
گر نشانِ تیر، آن ابروکمان سازد مرا
گرچه خاکِ راهِ عشقم، میخورم خون گر به سهو
بادپیمایی طَرَف با آسمان سازد مرا
صائب از رازِ دهانِ او نیارم سر برون
فکر اگر باریک چون موی میان سازد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عواطف و احساسات عمیق عاشقانهاش اشاره میکند و از شور عشق و جاذبههای آن میگوید. او به دنبال عشقی است که بدون توجه به نام و نشان، او را غنی و آزاد کند. شاعر از احساس خستگی در تکرار زندگی و جستجوی راهی تازه سخن میگوید و میخواهد خود را از قید و بندهای اجتماعی رها کند. او تصویری از عشق خالص و زیبا را به تصویر میکشد که در آن، وجود محبوب میتواند زندگی او را متحول کند. همچنین، او از ترسهایی که نسبت به عامه مردم و قضاوتها دارد، میگوید و به اهمیت نهانسازی عشق خود اشاره میکند. شاعر در نهایت بر این باور است که عشق واقعی میتواند او را به اوج خوشبختی برساند، حتی اگر این مسیر سخت و پرچالش باشد.
هوش مصنوعی: عشقی که بتواند باعث جلب توجه همه و رسوایی من شود کجاست؟ عشیق که من را از نام و نشانی بینیاز کند و از هر قید و بند آزاد سازد؟
هوش مصنوعی: چقدر در ذات خود ارزشمند و گرانبها هستم، اما چه فایده اگر نتوانم در یک وضعیت ثابت و ماندگار بمانم؟ آیا کسی هست که بتواند مرا در مسیر مناسب هدایت کند و شرایط خوبی را برایم فراهم کند؟
هوش مصنوعی: از درک و آگاهی مردم فرار میکنم و در حالت بیخودی پناه میگیرم، چون اگر خودم را ببازم و تسلیم کنم، ممکن است به من تعلق پیدا کند و مرا به کاروان خود بکشاند.
هوش مصنوعی: بهتر و مطلوبتر از آنکه دوستانم در نزدیکی من باشند، برایم جایی در نظر گرفتهاند که از نگاه دیگران پنهان باشد و مرا در خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: من خودم را از قرب و نزدیکی به حقیقت خالی میکنم، تا چه زمانی مانند صدفی که به دنبال لذت و چربی است، تنها استخوانی از من باقی بماند.
هوش مصنوعی: تکرار مسیر گذشته دشوار است، زیرا مثل زلیخا، از عشق میترسم که مرا جوان و بیپروا کند.
هوش مصنوعی: من با جوهر بخیهای بر چشم میزنم تا آیینه چهرهی پنهان او را برایم نشان دهد، اگر او مرا تماشا کند.
هوش مصنوعی: من از زیبایی و لطافت گلهای این بوستان بسیار میترسم، چون ممکن است خودم را در مقابل باغبان شرمنده و خجل کنم.
هوش مصنوعی: استخوانهای بدنم صبحگاهی باز خواهند شد و به استقبال عشق خواهند آمد، اگر آن ابرو مانند کمانی که تیر را نشانه میگیرد، مرا نظر کند.
هوش مصنوعی: اگرچه در مسیر عشق، سختیها و رنجها را تحمل میکنم، اگر به طور ناخواسته، بادی به سمت آسمان برود و مرا از زمین بلند کند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از راز درون او به راحتی آگاه شوم، چون اگر او بخواهد، میتواند افکارم را به دقت همانند موئی نازک در اختیار بگیرد و مرا تحت تاثیر قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.