از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد
زین آبلهپا خار مغیلان گله دارد
بر در یتیم است صدف دامن مادر
یوسف عبث از تنگی زندان گله دارد
تاریک شود خانهٔ آیینه ز جوهر
حیران جمال تو ز مژگان گله دارد
این خواب به صد دولتِ بیدار نبخشند
دل گرچه ازان نرگس فتان گله دارد
مقراض سر سبز بود خندهٔ بیوقت
از رخنه لب پستهٔ خندان گله دارد
از اختر خود زیر فلک شکوهٔ نادان
ماند به غریقی که ز باران گله دارد
درمانش همین است که با درد بسازد
دردی که ز ناسازی درمان گله دارد
هر صبح فلک دفتری از شکوه گشاید
پیوسته سیه کاسه ز مهمان گله دارد
چون دانه بیمغز بود پوچ کلامش
هر شوره زمینی که ز دهقان گله دارد
چون دست عروسان به نگارست سزاوار
پایی گه ز بیداد مغیلان گله دارد
ما و گله از تلخی دشنامِ تو هیهات
حرفی است که مور از شکرستان گله دارد
چون سبز شود بخت من سوخته جایی
کز بخت سیه چشمه حیوان گله دارد
تن داد به همدستی دیو از دل سنگین
از خاتمِ بیمهرِ سلیمان گله دارد
در عالم حیرت بود آرامی اگر هست
صائب عبث از دیدهٔ حیران گله دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان دردها و نارضایتیهای خود میپردازد. او از اشکهایش و غمهای ناشی از جدایی و از دست دادن مادرش شکایت میکند و به تنگناهایی که در زندان احساس میکند اشاره میکند. شاعر همچنین به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر احساساتش اشاره دارد و میگوید که حتی در خواب نیز نمیتواند از غم و دلتنگیاش رهایی یابد. او به تلخی زندگی و دشواریهایی که ناشی از بیعدالتیها و مصائب عشق است، گله میکند. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که باید با دردهایش بسازد و از این طریق در جستجوی آرامش باشد. حسرت و ناامیدی در اشعار او بارز است و او از بیعدالتیهای دنیا و فراقها به شدت رنج میبرد.
هوش مصنوعی: چشمهای من به خاطر اشکهای گرمم از مژگان شکایت دارند و پایم هم از خارهای مغیلان نگران است.
هوش مصنوعی: در درگاه یتیم، صدفی وجود دارد که دامن مادر یوسف را میچسبد. نگرانی از تنگی زندان نابجا و بیفایده است.
هوش مصنوعی: خانهآیینه به خاطر زیبایی تو تاریک میشود و مژگان گلهدارند که چرا نمیتوانند زیبایی تو را به درستی نشان دهند.
هوش مصنوعی: این خواب را با هیچ قدرت و ثروتی نمیتوان بیدار کرد، هرچند که دل از زیباییهای چشمهای فریبنده ناراحت است.
هوش مصنوعی: خندهای ناگهانی و بیموقع از میان برآمدگیهای لب پستهای، نگرانی و نارضایتی را برای سبزدستان به همراه دارد.
هوش مصنوعی: شکایت نادان به مانند کسی است که در دریا غرق شده و از باران گله میکند. این نشان میدهد که او از مسائل سطحی و ابتدایی غافل است و نتوانسته به عمق مشکلش پی ببرد.
هوش مصنوعی: بهتر است که با درد و رنج کنار بیاییم، زیرا درد ناشی از ناهنجاریها و مشکلاتی است که نیاز به توجه دارند.
هوش مصنوعی: هر روز آسمان کتابی از زیباییها و شکوه را باز میکند و همیشه دلش به خاطر غم و اندوه مهمانی که به او رسیده، دردناک است.
هوش مصنوعی: وقتی دانهای مغزی نداشته باشد، حرفهایش بیمفهوم میشود؛ هر زمینی که فقیر باشد، در آن گلهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که دست عروسان به زیبایی، زیبا و دلنشین است، از پاهایی که به خاطر ظلم و بیعدالتی در مضیقهاند، شکایت دارند.
هوش مصنوعی: ما و ناله از تلخی توهینهای تو، بعید است، چون این حرف شبیه این است که مورچگان از شیرینی قند شکایت کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی من به خوشی و prosperity برسد، در آن صورت است که میتوانم از جایی که سرنوشت بد به من تحمیل کرده، رهایی یابم.
هوش مصنوعی: شخصی که دلش سنگین است، به همدستی با شیطان تن داده و از بیاحساسی و بیروحی خود که شبیه به حکمی ناپسند است، شکایت دارد.
هوش مصنوعی: اگر در عالم حیرت آرامشی وجود دارد، صائب فایدهای ندارد که از چشم حیران خود شکایت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد
دیوانه هم از خار بیابان گله دارد
در عالم آسودگی از خویش روانیم
موج گهر از چیدن دامان گله دارد
چون اشک عرقریز حجابم چه توان کرد
[...]
از عشق، تن سوخته جانان گله دارد
زین شعلهٔ بی باک، نیستان گله دارد
زندان شده مجنون مرا دامن صحرا
در سینه دل از تنگی میدان گله دارد
افزود غم عشق ز غمخواری ناصح
[...]
عمریست دلم از غم دوران گله دارد
آئینه ام از نقش پریشان گله دارد
ناموس کند شکوه بسی از من رسوا
زآلودگی ام پاکی دامان گله دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.