روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟
چون شمع کشته است زبان در دهان ما
در چشم ما ز گریه شادی نشان مجوی
این چشمه متاع ندارد دکان ما
ما این چنین که بر سر شاخ بهانه ایم
بر هم زند نسیم گلی آشیان ما
نی کوچه می دهد نفس ما چو بگذرد
غافل مشو ز ناله آتش زبان ما
روشن شود فتیله مغز هما، اگر
غافل کند نمکچشی از استخوان ما
گردش ز بس که فاخته پر در پر همند
خاکستری است جامه سرو روان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات عمیق انسانی میپردازد. شاعر از سوز و درد نهانی که در دل دارد سخن میگوید و آن را با سوزش شمع مقایسه میکند. او به حالتی اشاره میکند که نباید در چشمانش نشانی از شادی جستجو کرد، زیرا اشکها و دردهایش عمیقتر از آن هستند. شاعر خود را مشابه درختی میبیند که به خاطر بهانههای مختلف، در معرض باد و طوفان است و از این رو انتظار آرامش ندارد. وجودش پر از ناله و آتش است و به شدت آسیبپذیر است. در نهایت، با بیان دوری و تنهایی خود، نسبت به زندگی و درون خود نگاهی عمیق و فلسفی دارد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانیم آن شعلهی پنهان در دل خود را به تو نشان دهیم؟ مانند شمعی که در خود میسوزد و نمیتواند حرف بزند.
هوش مصنوعی: در چشمان ما گریه نباید نشانه شادی باشد، زیرا این چشمه (عواطف ما) چیزی برای فروش ندارد.
هوش مصنوعی: ما مثل پرندههایی هستیم که بر روی شاخهای نشستهایم و بهانهجوییم، اما اگر نسیمی بوزد، آشیانهمان به هم میریزد.
هوش مصنوعی: نی به ما از کوچهها دم میزند، پس از گذر از آن غافل نشو از نالههای دلی که آتش زبان ما را میسوزاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی که در حال مسخره کردن و دست انداختن است، به نمکدان فقط بسنده کند و به عمق وجود ما نفوذ نکند، روشن خواهد شد که فکر و عقل ما در نهایت بیدار میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه فاختهها به طور مداوم در حرکت هستند، رنگ لباس سرو ما به خاکستری تبدیل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرور از حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.