گنجور

 
صائب تبریزی

باده منصور در جام و سبوی من رسید

صاف شد این سیل خونین تا به جوی من رسید

عالمی خوشوقت شد از نافه سودای من

بر جنون زد بر دماغ هر که بوی من رسید

گشت شیرین از صفای سینه من چون صدف

آب تلخ و شور دریا تا به جوی من رسید

عشق نارس بود تا در شیشه افلاک بود

این شراب خام آخر در کدوی من رسید

غیرتم از نارسایی خون خود را می خورد

گرچه از مشرق به مغرب گفتگوی من رسید

آب آهن را زمین تشنه لب آهن رباست

تیغ او خواهد به فریاد گلوی من رسید

آه نومیدی غبار هستیم را برده بود

بر سر بالین من تا چاره جوی من رسید

در تلافی کوه غم از خاطرش برداشتم

دوش هرکس را گرانی از سبوی من رسید

سالکان را شوق من صائب سبکرفتار کرد

هرکسی هرجا رسید از گفتگوی من رسید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

خاست هر سو فتنه گویی فتنه جوی من رسید

بر سمند ناز ترک تندخوی من رسید

باد عنبربو چرا شد گرد مشکین بهر چیست

گر نه از صحرا غزال مشکبوی من رسید

اشک خونین بر رخ زردم نشانی بیش نیست

[...]

امیرعلیشیر نوایی

باز تیغ ظلم بر کف تندخوی من رسید

ریخت هر سویی دو صد خون تا به سوی من رسید

هر چه از طوفان اشک من رسید اندر غمش

بر همه روی زمین اول به روی من رسید

سنگباران فلک صد جا سرم را هم شکست

[...]

فضولی

بر گلویم تیغ ترک تند خوی من رسید

تشنه لب بودم که آبی بر گلوی من رسید

از نسیم وصل جانها را معطر شد دماغ

غالبا کز ره غزال مشکبوی من رسید

ژاله وش بارید ازو سنگ ملامت بر سرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه