گنجور

 
صائب تبریزی

آسمان از برق آهم دست و پا را گم کند

شور اشک من نمک در دیده انجم کند

از بهشت جاودان آورد آدم را برون

تا چه با اولاد آدم خوردن گندم کند

هر که را پهلوی چربی هست از خوان نصیب

از مروت نیست پهلو خالی از مردم کند

زندگی را تلخ سازد پختگی بر کاملان

باده تا نارس بود جوش طرب در خم کند

نیک و بد یکسان بود پیش سپهر سنگدل

نیست ممکن آسیا فرق جو از گندم کند

پرده ناموس خود را می درد بیش از کسان

کوته اندیشی که چون عقرب علم از دم کند

می تواند چین ز ابروی بخیلان دور کرد

هر که با دندان گره باز از دم کژدم کند

از صراط المستقیم شرع پا بیرون منه

چون گسست از رشته سوزن زود خود را گم کند

نیست صائب مطلب هر کس که شهرت از سلوک

در زمین نرم چون ریگ روان پی گم کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

تا پری را چون تو خواندم دوری از مردم کند

لاجرم تعریف بیش از حد کسان را گم کند

وه چه شوق است اینکه میخواهم جهان بین مرا

توسنت با خاک ره یکسان بزیرسم کند

وقت نیک و بد چه باشد جام می در گردش آر

[...]

صائب تبریزی

خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند

زور این می را مگر بیهوشدارو کم کند

گرچه دارد حجت ناطق زعیسی در کنار

گفتگوی منکران خون در دل مریم کند

گر بود طوطی، که زنگ خاطر من می شود

[...]

واعظ قزوینی

تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند

باده از جوشیدن بسیار، خود را کم کند

سر برون آورد عکس از روزن آیینه گفت:

فیض صحبت میتواند سنگ را آدم کند!

قامت از پیری نگردد اهل غیرت را دوتا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه