از نظر یک دم که آن شکل و شمایل میرود
حاصل دریا و کان از دیده و دل میرود
در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است
نقش پای ناقه پیشاپیش محمل میرود
کوچه باغ زلف اگر پایان ندارد گو مدار
میتوان رفتن به مژگان هرکجا دل میرود
در ته هر خاربن صیاد دام افکندهای است
آهوی مغرور را بنگر چه غافل میرود
از زمینگیری بر آ، سنگ نشان خود نیستی
جاده با افتادگی منزل به منزل میرود
طعن نسیانم مزن، شرم از رخ آیینه کن
خود ببین آن چهره هرگز از مقابل میرود؟
گربه فردوس از سر کوی تو صائب را برند
میرود اما چو مرغ نیم بسمل میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و زودگذر بودن ظواهر اشاره میکند. او بیان میکند که آنچه که زیباست و دل را میبرد، بیوقفه در حال گذر است و هیچ چیز پایدار نیست. در بیابانی که شوق ما در آتش است، مسیر زندگی پر از چالشهاست. او با اشاره به زلف معشوق و نقش پای ناقه، نشان میدهد که عاشق همواره در جستجوی معشوق است و دلش به هر سو میرود. همچنین، به ذهن نسیان و خاطرات میپردازد و میگوید که چهرهاش که در آینه میبیند، هرگز از جلوی چشمش دور نمیشود. در نهایت، اشارهای به گربه فردوس و جستجوی نامحدود آرزوها دارد.
هوش مصنوعی: لحظهای که آن زیبایی و ظرافت از نظر دور میشود، مانند این است که زیباییهای دریا و معادن طلا از دید و دل ما ناپدید میشوند.
هوش مصنوعی: در بیابانی که شور و شوق ما در حال سوختن است، ردپای شتر بهطور پیشدستانه بر روی بار قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر کوچهباغ زلفها پایان نداشته باشد، نباید نگران بود؛ چون میتوان با مژگان به هر جا که دل میخواهد، رفت.
هوش مصنوعی: در اعماق هر خطر و مشکلی، فرصتی برای شکار وجود دارد؛ به آهوی مغرور نگاه کن که چقدر بیخبر و بیاحتیاط در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: از زمینگیر شدن دست بردار و به جلو حرکت کن، چون نشانی از سنگینی بار خود نداری. راه، با تواضع و آرامش، از خانهای به خانه دیگر ادامه دارد.
هوش مصنوعی: به من طعنه نزن که فراموشی دچارش شدم، کمی از خودت شرم کن و به چهرهات در آیینه نگاه کن؛ آیا این چهره هرگز از مقابل چشمانت نخواهد رفت؟
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و خوشمزگی چیزی اشاره دارد که از دوردستها به سوی معشوق میآید. او حس میکند که این زیبایی شبیه به گربهای است که با سر و صلابت به طرف عاشق میآید، اما در عین حال به لطافت و ظرافت یک مرغ نیم بسمل که با احتیاط و آرامش حرکت میکند. این تضاد نشاندهنده جذابیت و پر رمز و راز بودن عشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن فروغ دیده و آن راحت دل میرود
رخت بردارید، همراهان، که محمل میرود
کاروان مشکل رود بیرون، کز آب چشم من
جمله را خر در خلاب و بار در گل میرود
ای که دیدی قتل من در پای آن سرو سهی
[...]
گرچه بر ما روزگار تیره مشکل میرود
چون ترا دیدم درد عالم از دل میرود
کعبه معنی دری دارد ز محراب مجاز
هرکه این دریافت بیزحمت به منزل میرود
دیدن گلزار رویت میدهد دل را صفا
[...]
عمر سیرش کوته است ار جورت از دل میرود
چند گامی از ضرورت مرغ بسمل میرود
خواب غفلت بس که چشم کاروان عمر بست
بانگ باید بر جرسها زد که محمل میرود
کینهاش ای کاش باعث میشدی بر قتل ما
[...]
ز آب چشم ماست کز دنبال محمل میرود؟
اینکه خلقی از قفایش پای در گل میرود
دل چو میرفت از قفای او وداع جان نکرد
ز آنکه میداند که جان هم از پی دل میرود
چون به بزمی بیندم اول مرا از صحبتی
[...]
در دلم هر لحظه صد سودای باطل میرود
تا چه پیش آید کسی را کز پی دل میرود
دل نگهدار از صف مژگان او کز فرط حرص
صد سوار اینجا پی یک نیمبسمل میرود
هست عذرایی مگر در کاروان امشب که باز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.