دایم به یک قرار بود مشت خار من
چون آشیان خوش است خزان و بهار من
گرد یتیمی گهر آفرینشم
بر هیچ دیده بار نباشد غبار من
از ابر، تخم سوخته افسرده تر شود
مرهم چه می کند جگر داغدار من
بر روی هم گذاشته ام دست چون صدف
گوهر شود یتیم ز جیب و کنار من
چون عقده های آبله از پاک گوهری
موقوف زخم خار بود نوبهار من
خوابم بود به دولت بیدار همعنان
بر راه کبک خنده زند کوهسار من
کشتی در آب گوهر من کار می کند
دریا ترست از گهر آبدار من
صائب مرا به باغ و بهار احتیاج نیست
باغ و بهار من بود از خارخار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی احساسات عمیق شاعر را نسبت به زندگی و وجود خود به تصویر میکشد. شاعر به یادآوری دردها و رنجهای خود میپردازد و با نمادهایی مانند خار و یتیمی، به بیان وضعیت دشوار و در عین حال زیبای خود در زندگانی میپردازد. او به ارتباط عمیقاش با طبیعت و زیباییهای آن اشاره دارد و میگوید که نیازی به باغ و بهار خارجی ندارد، زیرا زیباییهای درون خود را دارد، که از تجربیات تلخ و شیرینش به دست آمده است. شاعر به وضوح میفهمد که علاوه بر چالشها و رنجها، زیباییها و گوهرهای نابی نیز در دل این دنیای سخت وجود دارد.
هوش مصنوعی: همیشه در یک وضعیت ثابت قرار داشتم؛ درد و مشکلاتم مثل خاری در دست به نظر میرسید، اما خانهام همچنان زیباست و چه در فصل خزان و چه در بهار، زیبایی و آرامش دارد.
هوش مصنوعی: غبار ناشی از یتیمی و تنهایی من هیچ تأثیری بر زیبایی و روشنایی وجودم ندارد.
هوش مصنوعی: اگر عواطف و دردهای من مثل ابر بخار شود و در نهایت از بین برود، درمانی برای سینهی داغدارم باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: دستهایم را بر هم نهادهام تا مانند صدفی که گوهر درونش را به دنیا میآورد، نتیجهای ارزشمند و زیبا ایجاد کنم؛ مگر اینکه بیسرپرست و بیپناه از جیب و کنار من بماند.
هوش مصنوعی: چون زخمهای آبله شبیه به پاکی و زیبایی یک گوهر هستند، این نشان میدهد که رنجها و دردها باعث شدهاند تا زیبایی و شکوفایی بهار من به تعویق بیفتد.
هوش مصنوعی: در حالی که خواب بودم، به خاطر خوشحالی بیدار شدم و در مسیر حرکت، مانند کبکی که بر فراز کوهها میخندد، احساس شادابی و نشاط کردم.
هوش مصنوعی: کشتی من در آب کار میکند و به دریا میگوید که از درخشش و زیبایی گوهر من بترسد.
هوش مصنوعی: به من باغ و بهار نیازی نیست، زیرا زیبایی و نشاط آنها در وجود خودم نهفته است. من خودم یک دنیای پر از گلها و زیباییها دارم، حتی اگر درونم پر از خاری باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.