گنجور

 
صائب تبریزی

هرجا نمی خرند متاعت گران مباش

پرواز گیر و خار و خس آشیان مباش

چون بوی گل ردای سیاحت فکن به دوش

چون سبزه پاشکسته یک بوستان مباش

ای شاخ گل به صحبت بلبل سری بکش

بسیار بر رضای دل باغبان مباش

یک حرف بشنو ازمن ودر خلدسیر کن

درمجلسی که گوش توان شد زبان مباش

صائب که منع می کنداز جلوه یار را؟

خورشید را که گفته که آتش عنان مباش ؟

 
 
 
نظیری نیشابوری

یا در درون قبه این آسمان مباش

یا از حوادثی که رسد دل گران مباش

کس را خط دوام فراقت نداده اند

بار جهان اگر نکشی درجهان مباش

تا میهمان میکده ای نقل و جام هست

[...]

صائب تبریزی

غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش

با سبز کرده های سخن سرگران مباش

ای غنچه ای که دل به زر خویش بسته ای

غافل ز باد دستی فصل خزان مباش

در جبهه گشاده گلها نگاه کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه