گنجور

 
صائب تبریزی

در زلف تو آویخت دل از قید علایق

سررشته پیوند بود تاب موافق

پهلو به حیات ابدی می زند آن زلف

این است سوادی که به اصل است مطابق

از عشق شکایت گنه حوصله ماست

باکودک بدخو چه کند دایه مشفق؟

دیگر نشود جمع به شیرازه محشر

هردل که پریشان شود ازناله عاشق

همت ز دل وعرض تجمل بود ازدست

منت ز خلایق بود و رزق ز خالق

ای سرو مزن باقد او لاف رعونت

کاین جامه به هر بی سرو پانیست موافق

آگاه ز عیب و هنر خویش نگردد

تاچشم نپوشد کسی ازعیب خلایق

نشگفت اگر ازتیغ تو وا شد دل صائب

جان تازه کند صحبت یاران موافق

 
 
 
امیر معزی

ای یافته اسلام به اقبال تو رونق

اعدای تو بر باطل و احباب تو بر حق

سعد فلک و مَحمِدَتِ خلق زمین است

از کنیت تو مُنشعِب از نام تو مُشتق

آنی تو که هر چند بجویند نیابند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بنشست بجای پدر آن خواجه مطلق

و او از برآمد زفلک قد رجع الحق

آراسته شد صدر بصد حشمت و تمکین

وافروخته شد شرع بصد زینت و رونق

ای باهمه دلها چو روان گشته موافق

[...]

حکیم نزاری

گر نسبت خرقه نبرد شیخ به صادق

نی شیخ بود زرق فروشیست منافق

و نیز به نسبت ببرد دلق مرقع

سودش نبود گر نبود عاشق صادق

بر خرقه ی تسلیم زن از سوزن اخلاص

[...]

ابن یمین

لعل لب دلدار شرابیست فرحبخش

در میکده عشق

خواجوی کرمانی

شمیم باغ بهشتست یا نسیم عراق

که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق

برون ز خامه که او هم زبان بود ما را

که دستگیر تواند شد از سر اشفاق

ترا بقتل احبّا مؤاخذت نکنند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه