گنجور

 
صائب تبریزی

ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه‌ای

از خرابات تو مهر گرم‌رو پیمانه‌ای

از جلالت برق عالم‌سوز در هر خرمنی

وز جمالت آفتابی فرش در هر خانه‌ای

با که گویم، ور بگویم هم که باور می‌کند

کاین صدف‌ها پر شده است از گوهر یکدانه‌ای؟

دل چو بردی از کفم ای زلف دست از جان بدار

این مثل نشنیده‌ای کز خانه‌ای دیوانه‌ای؟

آسمان نیلگون یک مشت خاکستر بود

گر به قدر همت خود رنگ ریزم خانه‌ای

می‌کند چشم سیاهش سرمه‌سایی، ورنه هست

نغمه منصوریی در هر لب پیمانه‌ای

آسمان‌ها در شکست ما چه یکدل گشته‌اند

کشتی نه آسیا افتاده چپ با دانه‌ای

در سر این غافلان طول امل دانی که چیست؟

آشیان کرده است ماری در کبوترخانه‌ای

صائب آزاده را مگذار در قید جهان

چند در زنجیر باشد عاشق دیوانه‌ای؟

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه‌ای

گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانه‌ای

گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟

گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانه‌ای

گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟

[...]

سنایی

گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه‌ای

با همه کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای

ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینه‌ایم

تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای

شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

[...]

عبدالقادر گیلانی

من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانه‌ای

آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانه‌ای

هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت

هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانه‌ای

ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد

[...]

ادیب صابر

ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای

خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای

افتخار خاندان جد خویشی در نسب

کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای

آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو

[...]

عطار

شعله زد شمع جمال او ز دولتخانه‌ای

گشت در هر دو جهان هر ذره‌ای پروانه‌ای

ای عجب هر شعله‌ای از آفتاب روی او

گشتت زنجیری و در هر حلقه‌ای دیوانه‌ای

هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه