حسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش
خال تو دانه ای است که دام است ریشه اش
روی تو آتشی است که زلف است دود او
شیری است غمزه تو که دلهاست بیشه اش
سروی است قامت تو که ازجای می کند
در هر دلی که پنجه فرو برد ریشه اش
دست از هنر چگونه نشوید کسی به خون ؟
فرهاد را ز پای درآورد تیشه اش
چون اختیار پیشه و شغل دگر کند؟
صائب که شد ز روز ازل عشق پیشه اش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای معشوق میپردازد و از کنایات شاعرانه استفاده میکند. حسن و زیبایی معشوق به باده، خال به دانه دام، و روی او به آتش تشبیه شدهاند. غمزههای او مانند شیر است که دلها را گرفتارش میکند. قامت او به درخت سرو تشبیه شده که در هر قلبی ریشه میدواند. شاعر به نقش هنر و عشق در زندگی اشاره میکند و میگوید کسی نمیتواند از آن دور شود، همانطور که فرهاد با تیشهاش نتوانست از عشقش فاصله بگیرد. در نهایت، اشاره به این دارد که عشق در وجود شاعر همیشه جا دارد و او به طور دائمی عاشق باقی میماند.
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون بادهای است که باید مراعات شود، و نقش تو مانند دانهای است که ریشهاش در تلهای نهفته است.
هوش مصنوعی: روی تو آتش عشق است و زلفهایت مانند دودی نرم و لطیف هستند. ناز و غمزههای تو همچون جنگلی است که دلها در آن پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: تو همچون سروی هستی که با قد بلندش، در دل هر کسی جای خود را پیدا میکند و ریشهاش را در آن دل میکارد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از هنر و زیبایی دست بردارد، زیرا هنر به روح و جان انسان زندگی میبخشد. درست همانطور که فرهاد با تیشهاش کوه را میشکافت و از عشقش به شیرین نمیتوانست دست بکشد.
هوش مصنوعی: آیا میتوان گفت که کسی که از ابتدا عشق را انتخاب کرده، به کار و حرفهای دیگر روی میآورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.