کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در صحرا
شود هر لاله بر مجنون من میخانه در صحرا
گرفتار محبت روی آزادی نمی بیند
که موج ریگ زنجیرست بر دیوانه در صحرا
بیابان را غزالی نیست بی خلخال چون لیلی
ز زنجیر جنون پاشیدم از بس دانه در صحرا
تو کز دیوانگی بی بهره ای، دریوزه می کن
که ما را چشم شیرست آتشین پیمانه در صحرا
نگردد غافل از احوال عاشق عشق در هجران
شود داغ غریبی شمع بر پروانه در صحرا
نمی گردید یاد شهر، مجنون مرا در دل
اگر می داشتم از سنگ طفلان خانه در صحرا
نمی اندیشد از ژولیده مویی هر که مجنون شد
که دارد پنجه شیران مهیا شانه در صحرا
مخور ز اندیشه روزی دل خود چون شدی مجنون
که بهر وحشیان کم نیست آب و دانه در صحرا
مهیا ساز از داغ جنون مهر سلیمانی
نشست و خاست کن با دام و دد، یارانه در صحرا
چو مجنون در سرم تا بود شور عشق، می آمد
صفیر نی به گوشم نعره شیرانه در صحرا
به حرص شهریان صد خانه زر برنمی آید
ز ابرام گدایان داشت حاتم خانه در صحرا
به چشم هر که چون مجنون پرست از جلوه لیلی
بود هر گردبادی محمل جانانه در صحرا
مکن در کار میزان جنون سنگ کم ای مجنون
گریزی چند از اطفال، نامردانه در صحرا؟
کنون از سایه من می رمد آهو، خوشا روزی
که از ناف غزالان داشتم پیمانه در صحرا
ز یاد خیمه لیلی همان روزم سیه باشد
اگر با دیده آهو شوم همخانه در صحرا
ز سودا آنچنان صائب به وحشت آشنا گشتم
که خضر آید به چشمم سبزه بیگانه در صحرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره عشق و دیوانگی مجنون نسبت به لیلی است. شاعر به زیبایی و جذابیت لیلی اشاره میکند و از احساسات درونی مجنون در فضای صحرا میگوید. مجنون در اسارت عشق، زنجیر غم و احساساتش را حس میکند و گمگشته و دیوانه در جستجوی لیلی است. او به تصورات خود از عشق و هجران اشاره میکند و میزند که حتی در میان بیابان، هیچ چیز نمیتواند او را از عشق به لیلی دور کند. در نهایت، شعر به احساس تنهایی و شدت عشق مجنون اشاره میکند و غمهای او را در دل بیابان توصیف مینماید.
هوش مصنوعی: اگر لیلی به صورت جذاب و سرخوش در دشت ظاهر شود، هر گل لاله مانند میخانهای برای مجنون من خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که عاشق است، به خاطر محبت و عشقی که به محبوبش دارد، قادر به دیدن آزادیت و واقعیتهای زندگی نیست. او مانند دیوانهای است که در بیابان به زنجیر فکر میکند، در حالی که زیر پایش تنها شن و ماسه است.
هوش مصنوعی: در بیابان هیچ غزالی وجود ندارد، و من مانند لیلی که زنجیر جنون را شکسته باشد، دانههای زیادی را در صحرا پراکندهام.
هوش مصنوعی: تو که از جنون و دیوانگی بهرهای نداری، پس چرا به ما دل میسپاری و از ما درخواست میکنی؟ چون نگاه ما پر از خشم و شوقی سوزان است، همچون آتش در دل بیابان.
هوش مصنوعی: عاشق نباید از حال و روز خودش غافل شود، زیرا در فقدان عشق، درد و غم به او روی میآورد. مانند شمعی که برای پروانه در بیابان میسوزد و آن را دچار غم و دوری میکند.
هوش مصنوعی: اگر در دل خود محبت و عشق به محبوب را میداشتم، هرگز یاد شهر و دیار را از خاطرم دور نمیکرد. مانند بچههای کوچک که سنگها را در دل صحرا میزنند، من هم دلی پر از یاد و عشق میداشتم.
هوش مصنوعی: هر کسی که مجنون شده و به وضعیت خود توجهی ندارد، به این فکر نمیکند که او دارای قدرت و تواناییهایی چون پنجههای شیران است که در هرجایی آماده است.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشته باش که روزی دل خود را صرف فکر و خیال کنی، چرا که همچون مجنون، برای دیوانگان، در بیابان آب و علف کم نیست.
هوش مصنوعی: آماده باش که از عشق و شور جنون، همچون مهر سلیمان، سر برآوری و در زمانهایی که با حیوانات و انسانها در صحرا هستی، با آنها تعامل کنی و زندگی را با هم تقسیم کنی.
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل من مانند مجنون شعلهور بود، صدای نی دلانگیزی به گوشم میرسید و شیههی شیر در بیابان طنینانداز بود.
هوش مصنوعی: شهریها با تمام ثروتها و حرصشان، نمیتوانند از سادگی و بخشش یک گدای خوب بهره ببرند. در واقع، حاتم، که به مهماننوازی و generosity مشهور بود، از داشتن خانهای در بیابان ابایی نداشت.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند مجنون به زیبایی لیلی عشق میورزد، در دل خود انتظار و شوقی از هر طوفان و گردباد دارد که بر او بگذرد و او را در فراق محبوب به وجد آورد.
هوش مصنوعی: در کار سنجش دیوانگی، ای مجنون، سنگ کم نگذار. آیا میتوانی چندی از بچهها دور شوی و به طور نامردانه در بیابان بمانی؟
هوش مصنوعی: اکنون آهویی از سایه من فرار میکند، ای کاش روزی را به یاد آورم که در صحرا پیمانهای از شیر زیبایی غزالان داشتم.
هوش مصنوعی: اگر به یاد خیمه لیلی بیفتم، روزگارم تیره و تار میشود و حتی اگر در صحرا مثل آهویی در کنار دیگران زندگی کنم، باز هم از این فکر رنج میبرم.
هوش مصنوعی: از شدت جنون و دردی که در دل دارم، آنچنان به احساس ترس و تنهایی مبتلا شدهام که دیگر حتی خضر (نماد راهنمایی و نجات) برایم شبیه گیاه بیگانهای در بیابان به نظر میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز کیفیت بود هر گوشه صد میخانه در صحرا
بود هر سبزه و گل شیشه پیمانه در صحرا
نه عاقل گشته ام در شهر و نی دیوانه در صحرا
نه در شهر است ما آوارگان را جا نه در صحرا
ز بس وا می شود از هر نسیم آشفتگان را دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.