گنجور

 
صائب تبریزی

جمعی که افسر از خرد خام کرده اند

از بحر اختصار به یک جام کرده اند

در بند غم منال که مرغان دوربین

سیر چمن ز روزنه دام کرده اند

مستان ز قید شنبه وآدینه فارغند

رو در پیاله پشت به ایام کرده اند

در علم آشنایی آن چشم عاجزند

آنان که وحش را به فسون رام کرده اند

صد بر گریز ناخن تدبیر دیده است

این غنچه گره که دلش نام کرده اند

صائب ز آگهی است که دریاکشان عشق

عادت به خامشی چو لب جام کرده اند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاه نعمت‌الله ولی

آب حیات ماست که می نام کرده اند

روحست و همچو راح در اینجام کرده اند

آنها که زاهدند ندارند ذوق می

ترک شراب ناب به ناکام کرده اند

در جام می مستیم درد خواره و رندیم دردمند خیال

[...]

صفایی جندقی

قومی که بر قتال تو اقدام کرده اند

برخود شکنج آخرت الزام کرده اند

صیاد در کمین و به صید تو کامجوی

غافل از آنکه دانه ی خود دام کرده اند

جای دغا و بذل و تقرب به اهل راز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه