هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
گوهر مقصود را در دامن همت نیافت
رخنه دل را صدف یک چند تا محکم نداشت
این زمان هر آدمی صد دیو را ره می زند
رفت آن عهدی که شیطان بیم از آدم نداشت
شد فلک در روزگار این خسیسان تنگ چشم
ورنه هرگز آفتابش چشم بر شبنم نداشت
این جواب آن غزل صائب که می گوید نقی
پا به زنجیر جنون چون من کسی محکم نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر روحیهٔ ناامیدی و ناکامی است. شاعر میگوید که کسانی که از عالم مادی جدا شدهاند، دیگر غم و اندوه این دنیا را ندارند. او به کسانی اشاره میکند که با وجود نداشتن ثروت و امکانات، به مقام و ارزشهای بالاتری دست یافتهاند. همچنین اشاره به تغییرات زمانه و از بین رفتن ارزشها دارد، به طوری که دیگر شیطان از انسانها نمیترسد و انسانها در برابر مشکلات بیپناه شدهاند. در نهایت، شاعری به نام صایب نیز در غزلی به جنون و ضعفهای خود اشاره کرده و نشان میدهد که در این زمان، دیگر کسی مثل او محکم و استوار نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دنیا و مسائل مادی دل کند و به معنویات و روحانیت روی آورد، دیگر نگران مشکلات و غمهای دنیایی نیست و به مقام و ارزش بالایی میرسد. در عوض، شخصی که حتی یک درهم مال نداشته باشد، میتواند به اوج معنویت و ثروت واقعی دست یابد.
هوش مصنوعی: گوهر گرانبها و مقصد اصلی را در تلاش و همت خود پیدا نکرد. دل، که مانند صدف است، مدتی نتوانست به خوبی از آن محافظت کند.
هوش مصنوعی: در حال حاضر هر انسانی با صد شیطان مقابله میکند و دیگر زمانی نیست که شیطان از آدمی بیم داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیای این افراد بدبین و تنگنظر سخت شده است، در غیر این صورت آفتاب هرگز به شبنم نگاه نمیکرد.
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع اشاره دارد که در دنیای خود، هیچکس را نداشته است که او را از آشفتگی و دیوانگی نجات دهد. یعنی در شرایط سخت و بحرانی، انسان به تنهایی و در حس تنهایی عمیق قرار میگیرد. این احساس به نوعی به بیکسی و تنهایی عاطفی اشاره دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت
زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت
گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر
سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت
ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش
[...]
چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد
آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت
منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او
[...]
شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت
چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت
در گرانجانی زحق بیگانه پای کم نداشت
ورنه هرگز از کسی نخچیر مطلب رم نداشت
از ریاضت کرده ام بیماری دل را علاج
[...]
ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقشها برداشت اما صورت خاتم نداشت
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.