مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است
جامه ها پاکیزه و دلها به خون غلطیده است
در بساط آفرینش یک دل بیدار نیست
رگ ز غفلت در تن مردم ره خوابیده است
رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است
روی دل از قبله مهر و وفا گردیده است
پرده شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است
صبر از دلها چون کوه قاف دامن چیده است
نیست غیر از دست خالی پرده پوشی سرو را
خار چندین جامه رنگین ز گل پوشیده است
موج دریا سینه بر خاشاک می مالد ز درد
رشته سر تا پای در گوهر نهان گردیده است
گوهر و خرمهره در یک سلک جولان می کنند
تار و پود انتظام از یکدگر پاشیده است
بلبلان را خار در پیراهن است از آشیان
بستر گل، خوابگاه شبنم نادیده است
هر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاه
در برابر ماه کنعان را دکانی چیده است
تر نگردد از زر قلبی که در کارش کنند
یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است
خاطر آزاد ما از دور گردون فارغ است
شیشه افلاک را بر طاق نسیان چیده است
در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست
چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است
اختر ما را کجا از خاک خواهد برگرفت؟
آن که روی مهر تابان بر زمین مالیده است
بر زمین آن کس که دامان می کشید از روی ناز
عمرها شد زیر دامان زمین خوابیده است
گر جهان زیر و زبر گردد، نمی جنبد ز جا
هر که صائب پا به دامان رضا پیچیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیت اجتماعی و اخلاقی جامعه میپردازد و نشاندهنده غفلت و بیاحساسی مردم است. شاعر بیان میکند که مهربانی از بین رفته و مردم دچار نابرابری و بیانصافی شدهاند. ارزشهای انسانی نظیر رحم و انصاف از جامعه رخت بر بستهاند و دلها در فقر و نومیدی غوطهور هستند. زیباییها در ظواهر تا حدودی پنهان شده، اما در واقعیت، رنج و درد حاکم است. شاعر از ناامیدی و آرزوهای برآورده نشده سخن میگوید و میافزاید که حتی در دورانی که همه چیز میتواند تغییر کند، انسانها به شدت به وضعیت موجود چسبیدهاند و از تغییر میترسند. در نهایت، جامعه به جایی رسیده که هیچ امیدی به بهبود اخلاق و انسانیت در آن نیست.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی از میان مردم بیرون آمده و خود را از زحمت و تکلف رها کرده است، به همین دلیل حالتی صمیمی و آشنا بین آنها به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مردمی که به خانههای خود میروند، دیگر از دل و جان وسعت و بزرگی ندارند. در حالی که ظاهرشان مرتب و تمیز است، درونشان پر از درد و غم است.
هوش مصنوعی: در دنیای آفرینش، دل بیداری وجود ندارد و مردم در خواب غفلت سیر میکنند، به گونهای که رگهای غفلت در وجود آنها جاری است.
هوش مصنوعی: رحم و انصاف و انسانیت از این دنیا رخت بربسته و دلها از محور محبت و وفاداری منحرف شدهاند.
هوش مصنوعی: شرم و حیا از میان رفته و دیگر وجود ندارد. صبر و آرامش در دلها مانند کوه قاف گسترده شده و احساسات را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز دست خالی نیست که بتواند زیبایی سرو را بپوشاند؛ چندین خار است که گلها را در رنگهای گوناگون پوشاندهاند.
هوش مصنوعی: موج دریا به آرامی بر روی خاشاک میگذرد و از احساس درد و رنجی که در دل دارد، میزند. این حس عمیق او به نوعی به گوهرهای نهفته درونش مرتبط است.
هوش مصنوعی: مروارید و سنگهای قیمتی در یک ردیف در حال حرکت هستند و رشته و تارهای نظم از یکدیگر جدا شدهاند.
هوش مصنوعی: بلبلان چنان در چنگال خارها گرفتارند که در آشیانهای که بر بستر گل ساختهاند، خوابگاه شبنم را نمیبینند.
هوش مصنوعی: هر کسی که فقیر است و شرم ندارد، در این محل، برای خود جایی در برابر زیبایی و شکوه یوسف فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: قلبی که در سختیها و چالشها دچار تزلزل نشود، با طلا و ثروت هم تر نمیشود. یوسف، که نماد موفقیت و خوشبختی است، نتوانسته ما را از سرنوشت سختمان برهاند و ما هنوز در دشواریها به سر میبریم.
هوش مصنوعی: ذهن آزاد ما از چرخشِ دنیا بیخبر و بینیاز است و تمام چیزهای آسمانی را در کمال فراموشی قرار داده است.
هوش مصنوعی: در دل ما آرزوی خوشبختی و ثروت بیدار نیست، چرا که چشمان ما خیلی از این خوابهای آشفته و بینظم دیدهاند.
هوش مصنوعی: ستاره ما را کجا از زمین بلند خواهد کرد؟ کسی که چهره درخشانش را بر روی خاک گذاشته است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر زیبایی و ناز خود، دامن را به زمین میکشید و خود را در اوج خوشبختی میدید، امروز زیر خاک خوابیده و عمرش به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر جهان هرچقدر هم دچار تغییر و تحولی شود، کسی که به دامن رضایت و خشنودی خدا چنگ زده و از آن حمایت میکند، هرگز از جای خود تکان نمیخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است
پس که دیدهست روی او و نام او که شنیده است؟
هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود
ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی
[...]
تا خیال روی او را دیده در تب دیده است
مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است
تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد
دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است
بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد
[...]
چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما
زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم
[...]
تا بنام من زبان خامه ات گردیده است
از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب
قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است
من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای
[...]
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون
عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.