گنجور

 
صائب تبریزی

آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است

خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است

من ندارم طالع از مقصود، ورنه بارها

گل ز مستی تکیه بر زانوی بلبل کرده است

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار

آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است

جوهر ما از پریشانی نمی آید به چشم

از نظر این چشمه را پوشیده سنبل کرده است

سرکشی مگذار از سر تا نگردی پایمال

کز تواضع خصم کم فرصت مرا پل کرده است

نیست پروای ستم ما را که جان سخت ما

خون عالم در دل تیغ تغافل کرده است

صائب از افتادگی مگذر که ابر نوبهار

قطره را گوهر به اکسیر تنزل کرده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

شاه ما در بوستان خلد منزل کرده است

دست خود در گردن رضوان حمایل کرده است

صائب تبریزی

آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است

خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

دلبر سوداگر من عزم کابل کرده است

داغم از اعضا چو شاخ ارغوان گل کرده است

می برد آغوشم از حسرت ز جا چون برگ گل

محمل خود را مگر از بال بلبل کرده است

بهر قتلم کرده با او خونم انشا نامه یی

[...]

بلند اقبال

از دوجا آسان ما را شیخ مشکل کرده است

قول شاهد را قبول و ثبت در دل کرده است

گفتمش بین این سند را پا به مهر ومعتبر

شاهد بی دین تو را از کار غافل کرده است

حکماگر خواهی کنی از روی حق کز بین به حق

[...]

میرزاده عشقی

ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است

غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه