در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
از سنگ کودکان سر ما لاله زار شد
خط شکسته بود مگر سرنوشت ما؟
برق از زمین سوخته نومید می رود
دوزخ چه می کند به دل غم سرشت ما؟
هرگز چنان نشد که شود مصدر اثر
مطلب چه بود ازین تن خاکی سرشت ما؟
یک اهل دل به سایه دیوار ما نخفت
بالین یک غریب نگردید خشت ما
صائب از خاکمال حوادث شدیم خاک
خط غبار بود مگر سرنوشت ما؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی درد و غم عمیق انسانها و سرنوشت تلخ آنها میپردازد. شاعر از احساسات سنگین و ناامیدی خود در زندگی سخن میگوید و به وضعیت اسفناک خود و دیگران اشاره میکند. او تصویرسازیهایی از قساوت زمانه و تأثیرات منفی رویدادهای زندگی بر سرنوشت انسانها ارائه میدهد. در نهایت، شاعر به این حقیقت میرسد که سرنوشت ما از همان ابتدا زیر چرخ حوادث بوده و دردی مسلط بر زندگیمان است.
هوش مصنوعی: دل ما که سرشار از غم است، در درد و سوزی عمیق غوطهور شده و در نهایت، به گونهای با کعبه پیوند خورده است. این نشان میدهد که حتی در سختترین شرایط، ما به جایی مقدس و روحانی دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: از سنگهای بچهها، سرنوشت ما به گلزار تبدیل شد. آیا این تنها تصادف بود که تقدیر ما اینگونه رقم خورد؟
هوش مصنوعی: برق ناامیدانه از زمین سوخته دور میشود، جهنم چه تأثيری بر دل پر از غم ما میتواند داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هرگز چنین نشد که آنچه باید اتفاق بیفتد، به وقوع بپیوندد. اصل و اساس این موضوع چیست و ما از این بدن مادی چه چیزی ساخته شدهایم؟
هوش مصنوعی: یک فرد باایمان و دلسوخته در کنار دیوار ما خوابش برد، اما کسی که به ما بیگانه بود بر روی آجرهای ما استراحت نکرد.
هوش مصنوعی: در زندگی ما به خاطر مشکلات و چالشها، به جایی رسیدهایم که نمیتوانیم به راحتی خود را از تأثیرات منفی آنها دور کنیم. گویی سرنوشت ما برای همیشه با این دشواریها گره خورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای نقش بسته نام خطت با سرشت ما
این حرف شد ز روز ازل سرنوشت ما
کارم بسینه تخم وفای تو کشتن است
خود عقل خنده میزند از کار و کشت ما
ما شرمسار مانده ز تقصیرهای خویش
[...]
شد خاک راه این سر سودا نوشت ما
این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما
از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم
رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما
تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود
[...]
سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
[...]
ای جبهه تو آینه سرنوشت ما
روشن چو آفتاب به تو خوب و زشت ما
در پله نشیب به قارون برابرست
میزان ز بس گرانی اعمال زشت ما
ما را به شکوه تنگی عالم نیاورد
[...]
دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما
چون دانه دل به خوشه و خرمن نبستهایم
محتاج آبیاری برق است کشت ما
انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.