گنجور

 
صائب تبریزی

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما

باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما

ناله ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد

کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما

قطره اشکیم با آوارگی هم کاروان

در کنار چشم از خاطر فراموشیم ما

فتنه صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم

گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما

بی تأمل چون عرق بر روی خوبان می‌دویم

چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما

پیکر ما می‌کند شمشیر را دندانه‌دار

در لباس از جوهر ذاتی زره پوشیم ما

کار روغن می‌کند بر آتش ما آب تیغ

خون منصوریم، دایم بر سر جوشیم ما

خرقه درویشی ما چون زره زیر قباست

پیش چشم خلق ظاهربین قباپوشیم ما

نامه پیچیده را چون آب خواندن حق ماست

کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما

از شراب ما رگ خامی است صائب موج زن

گرچه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۸۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما

از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما

گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف

از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما

از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر

[...]

سیدای نسفی

با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما

سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما

عقده ایی در هر خم زلفی که باشد شانه ایم

کاکلی هر جا پریشان می شود دوشیم ما

قامت ما خم شده و فکر کنار از سر نرفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
بیدل دهلوی

چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما

یک مژه تا واشود صد دشت آغوشیم ما

حیرت ما ازدرشتیهای وضع عالم است

دهرتاکهسار شد آیینه می‌جوشیم ما

شمع فانوس حباب از ما منورکرده‌اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما

از سخن لبریز و از گفتار خاموشیم ما

تا به بر گیریم هر دم تیر تقدیر تو را

جمله اعضا چون کمان پیوسته آغوشیم ما

چون تن آیینه پنهان در لباس جوهریم

[...]

طغرل احراری

بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما

گر جهان از ما نپوشد چشم می‌پوشیم ما!

جوش شکر در نی آخر می‌کند منع صدا

از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!

از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه