گنجور

 
صائب تبریزی

آنجا که شوق دست حمایت بدر کند

شبنم در آفتاب قیامت سفر کند

قارون شود ز لخت دل وپاره جگر

بر هر زمین که قافله ما گذر کند

انجام تخم سوخته پامال گشتن است

آن دانه نیست دل که سر از خاک برکند

پیچیده تر زجوهر تیغ است راه عشق

خونش به گردن است که این راه سرکند

طوطی اگر به چاشنی حرف خود رسد

گردد دهانش تلخ چو یاد شکر کند

گشتیم چون صبا به سراپای لاله زار

داغ نیافتیم که دل را خبر کند

چون عاملی که دل ز در خانه جمع کرد

حاجی ستم به خلق خدا بیشتر کند

در منزل نخست دل خویش می خورد

چون راهرو به توشه مردم سفر کند

در خلوت دل است تماشای هر دو کون

صائب چگونه سر ز گریبان بدر کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند

در زیر رایت تو ظفر مستقر کند

دستت همان دهد که زمین و زمان دهد

تیغت همان کند که قضا و قدر کند

آن کس که دید لطف نسیم خصال تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند

اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند

افلاک را مهابت تو پشت پا زند

تمثال را لطافت تو جانور کند

اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
امیرخسرو دهلوی

مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند

طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند

صورتگری نقش خود از جان کند سخن

چون روی او بدید سخن مختصر کند

او پرده بگرفت، بگویید باد را

[...]

ابن یمین

زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند

آشوبها به پشتی دور قمر کند

چون روی تست فاتحه خرمی دلم

اخلاص بندگی تو دائم زبر کند

بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو

[...]

سیف فرغانی

یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند

دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند

آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر

برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند

بی مهر ماه طلعت او آفتاب را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه