گنجور

 
صائب تبریزی

درین دو هفته که زاینده رود سرشارست

پلی است آن طرف آب، هر که هشیارست

چسان ز سیر چمن خاطرم گشاده شود

که بوی گل به دماغ ضعیف من بارست

دل آرمیده بود تا شمرده است نفس

چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

عرق ز روی تو آتش به زیر پا دارد

عجب نباشد اگر همچو اشک، سیارست

به خارخار هوس دامن تو در گروست

وگرنه بادیه عشق بی خس و خارست

به وصل دلبر کنعان رسیدن آسان نیست

متاع این سفر از چشم همچو دستارست

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

که هر چه جز دل خود می‌خورم زیانکارست

جهان به مجلس مستان بیخرد ماند

که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست

به مجمعی که فتادی بساز با یاران

که در نماز جماعت شتاب بیکارست

مخور فریب مسیحا و چاره‌سازی او

که شربت دل بیمار، چشم بیمارست

نظر به کعبه و بتخانه نیست عاشق را

که طفل، شوخ چو افتاد خانه بیزارست

به طبع تازه صائب فسردگی مرساد!

که در بهار و خزان خامه‌اش گهربارست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را

چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست

چو پوست روبه ببینی به خان واتگران

بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست

امیر معزی

چه صورت است که بی‌جان بدیع رفتارست

چه پیکرست که بی‌دل شگفت‌ گفتارست

مساعد قدرست او و ترجمان قضاست

وزیر عقل و وکیل سپهر دوارست

به تیر ماند و او را به‌قیر پیکان است

[...]

حکیم نزاری

دلم هنوز به پیرانه سر گرفتارست

هنوز در سرم آشوب عشق بسیارست

میی ست در سرم از جام روزگار الست

که حاجتم نه به خم خانه نه به خمّارست

دلم گریخته در تار تار زلف کسی ست

[...]

خواجوی کرمانی

شعاع چشمه ی مهر از فروغ رخسارست

شراب نوشگوار از لب شکر بارست

کمند عنبری از چین زلف دلبندست

فروغ مشتری از عکس روی دلدارست

نوای نغمه مرغ از سرود رود زنست

[...]

جهان ملک خاتون

بیا که بی رخ خوبت مرا به دل بارست

ببین که دیده ز هجر رخ تو خون بارست

بخور ز لطف غم حال ما که بد نبود

اگرچه در دو جهانت چو بنده بسیارست

اگر به پرسش مسکین قدم نهی روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه