از قبول نقش، دل دایم پریشان حال بود
گر غباری داشت این آیینه از تمثال بود
از تهی چشمان گره در کار من امروز نیست
آب کشت من مدام از چشمه غربال بود
از گشاد لب در تشویش واشد بر رخش
در رحم از فکر روزی طفل فارغبال بود
خاک زن در چشم خودبینی که از آب حیات
سد اسکندر همین آیینه اقبال بود
آهوان از تنگ میدانی به من گشتند رام
بس که از شور جنونم دشت مالامال بود
داغ خوش پرگاری من بود خال نوخطان
تا دل سوداییم در حلقه اطفال بود
دل خنک شد تا دهن بستم زحرف نیک و بد
مهر خاموشی تب گفتار را تبخال بود
عمر من شد صرف صائب در تمنای محال
تار و پود هستی من رشته آمال بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناکامی و پریشانی ناشی از عشق و آرزوهای برآورده نشده سخن میگوید. او به تصویر خود در آینه اشاره میکند که نشاندهندهی درد و غم درونیاش است. او با اشاره به چشمانش میگوید که دیگر به وضعیت کنونی خود نمینگرد و در جستجوی حقیقت و آگاهی است. احساساتش از بیقراری و غم سرچشمه میگیرد و او را به فکری عمیق در دربارهی گذشته و آینده میکشاند. عشق و آرزوهایش او را به جنون میبرد و باعث میشود تا در دنیای فراموشی و بلوغ عاطفی زندگی کند. در نهایت، او به این باور میرسد که زندگیاش صرف آرزوهایی غیرممکن گذشته است.
هوش مصنوعی: اگر دل به انعکاس چهرهها و تصاویری که در آینه میبیند بسپارد، همیشه نگران و آشفته خواهد بود. چرا که آینهای که غباری بر روی خود دارد، نمیتواند تصویر واضحی ارائه دهد و این برای دل پرآشفتگی به بار میآورد.
هوش مصنوعی: امروز مشکلی از نگاههای تو برای من وجود ندارد؛ زیرا همیشه از چشمهای پاک و خالص، آب زراعتام را تهیه کردهام.
هوش مصنوعی: چهرهاش از نگرانی باز شده و در آغوشش، بچهای که بیخیال و بیدغدغه است، وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به نقد خودبینی و غرور افراد میپردازد. شاعر به کسانی که در خود غرق شدهاند و فقط به خود مینگرند، هشدار میدهد. او میگوید که این خودبینی میتواند به مرگ روحی و معنوی انسان منجر شود، و در نهایت، انسان را از حقیقت دور میسازد. بنابراین، باید مراقب این خودمحوری باشیم و از آن دوری کنیم.
هوش مصنوعی: آهوان به خاطر شوق و هیجان من، در میدان تنگی دور من گرد آمدند، چرا که اشتیاق و جنون من باعث شده بود که دشت پر از زندگی و شادابی شود.
هوش مصنوعی: داغی که بر دلم گذاشته شده، نشانهای از عشق و شور و شوق من است، همانطور که یک نشانه خاص بر روی پوست، نشاندهنده نوعی نشان است. این احساساتی که دارم، در سنین کودکی و در میان دوستانم شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: از زمانی که سکوت کردم و دیگر از خوبیها و بدیها صحبت نکردم، قلبم آرامش پیدا کرد. این سکوت برایم مانند درمانی است که از درد و ناراحتیهایم میکاهد.
هوش مصنوعی: عمر من صرف آرزوهایی شده که غیرممکن هستند، و وجود من مانند نخی است که به آرزوهایم بافته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سینه پر علم حیدر بحر مالامال بود
گوهر شبیر و شبر شاهد احوال بود
دوش از تب پیکرم چون شعله آتش بال بود
بر لب خاموشیم مهر ادب تبخال بود
رنج و راحت در مزاج درد و درمان میگداخت
سونش الماس و ریش دل به یک منوال بود
شعله زد شوق و در گوش شهیدان پنیه سوخت
[...]
ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود
شخص از خود رفته در آیینهها تمثال بود
سوختن همچون سپند از ننگ ایجادم رهاند
ورنه هستی برلب عرض نفس تبخال بود
بسکه یاس ناتوانی در مزاجم ریشهکرد
[...]
هرکجا شوق توام ساغر کش آمال بود
صبح عشرت سربلند و شام غم پامال بود
داشتم از زلف او سرمایه عیش ابد
تا سواد خط او بر روی دولت خال بود
دیده آیینه بر رویش گشودند در ازل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.