نه موج از دل دریا کرانه میطلبد
که بهر محو شدن تازیانه میطلبد
منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش
وگرنه تیر هوایی نشانه میطلبد
گهر صدف طلبد، تیغ آبدار نیام
دلِ دو نیم ز خلق آن یگانه میطلبد
ز آستانه دل یافت هرچه هرکس یافت
خوش آن که حاجت ازین آستانه میطلبد
بس است از رگ جان تازیانه سفرش
دلی که بهر رمیدن بهانه میطلبد
چه ساده است توانگر که با سیاهدلی
صفای وقت ز آیینهخانه میطلبد
به خاک غوطه چو قارون زد از گرانی خواب
هنوز خواجه غافل فسانه میطلبد
ز ناگواری وضع زمانه بیخبر است
کسی که زندگی جاودانه میطلبد
اگرچه عشق بود بینیاز از زر و سیم
همان ز چهره زرین خزانه میطلبد
ز شورهزار تمنای زعفران دارد
ز من کسی که دل شادمانه میطلبد
شکسته باد پر و بال آن گرانپرواز
که با گشاد قفس آب و دانه میطلبد
به عیب خود نبرد بیدلیل، نادان راه
که طفل از دگران راه خانه میطلبد
به عیب خود نبرد بیدلیل، نادان راه
که طفل از دگران راه خانه میطلبد
کسی که چشم سعادت ز اختران دارد
ز تنگچشمی، از مور دانه میطلبد
خوش است سلسلهجنبان جستوجو صائب
ز موج، ریگ روان تازیانه میطلبد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دیده و دل من دوست خانه می طلبد
چرا در آتش و آب آشیانه می طلبد؟
زبان بسوخت ز آه و ز بهر شرح فراق
لبم ز جان پر آتش زبانه می طلبد
دلم به سوی بتان میل می کند وانگاه
[...]
دلی که در خم زلف، شانه میطلبد
چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو، دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین، که به دام است و، دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.