از لب خشک مهیا لب نانم کردند
فارغ از نعمت الوان جهانم کردند
پیچ و تابی که به دل داشتم از خاموشی
عاقبت جوهر شمشیر زبانم کردند
خار صحرای ملامت پر و بالی است مرا
تا ز بیتابی دل برق عنانم کردند
مدتی غنچه صفت سر به گریبان بردم
تا درین باغ چو گل خنده زنانم کردند
نعل بیتابی من بود در آتش چون موج
بلد قافله ریگ روانم کردند
تا کدامین دل بیدار مرا دریابد
چون شب قدر نهان در رمضانم کردند
پشت من گرم به خورشید قیامت نشود
بس که دلسرد ز اوضاع جهانم کردند
صاف شد سینه من با همه آقاق چو صبح
تا درین میکده از درد کشانم کردند
هر پریشان نظری قابل حیرانی نیست
همه تن چشم شدم تا نگرانم کردند
چون گذارم قدم از حلقه مستان بیرون؟
که سبکبار به یک رطل گرانم کردند
به چه تقصیر چو آیینه روشن یارب
تخته مشق پریشان نفسانم کردند
گرچه در صومعه ها پیر شدم، آخر کار
از دم پیر خرابات جوانم کردند
نوش دادم به کسان، نیش شکستم در دل
تا چو زنبور عسل صاحب شانم کردند
سادگی آینه را جوهر بینایی شد
آخر از هیچ مدانی همه دانم کردند
آه کز لاله عذاران جهان حاصل من
جوی خونی است که از دیده روانم کردند
می دهد روزی من ابر بهاران ز گهر
تا به دریا چو صدف پاک دهانم کردند
عقل و هوش و خرد آن روز ز من وحشی شد
که نظرباز به آهو نگهانم کردند
من همان روز ز بال و پر خود شستم دست
که درین تنگ قفس بال فشانم کردند
در خرابات ز اسرار حقیقت صائب
تا خبر یافتم از بیخبرانم کردند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری است که در آن به احساسات و حالتی از بیقراری و ناآرامی خود میپردازد. او از خشکی لبها و کمبود نعمتها صحبت میکند و میگوید که به وسیله زبانش و قدرت بیان، به ابراز درونیات و دلتنگیهایش پرداخته است. شاعر به مصائب و ملامتها اشاره میکند که او را آزرده خاطر کرده و احساس خستگی و ناامیدی را در او به وجود آورده است. در عین حال، او به تلاشهایش در مسیر زندگی و تحولاتی که در وجودش رخ داده، اشاره میکند، از جمله اینکه چگونه از یک فرد غنچهصفت به گل خندهزن تبدیل شده است.
او به حبس در تنگی وجودش اشاره میکند و از استعدادهایش که در خرابات (محلهای نوشیدن و خوشگذرانی) شکوفا شده، سخن میگوید. او با نگاهی نقادانه به دنیای اطرافش مینگرد و به سادگی آینه و جوهر بیناییاش اشاره میکند که او را به آگاهی میرساند. در نهایت، شاعر از کنشهای انسان و چگونگی تحول درون خود به شکلی الگووار سخن میگوید و به جستجوی حقیقت در زندگیاش میپردازد.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، از کمبودها و سختیها توانستم خوراک و نیازهای اولیهام را برآورده کنم، در حالی که از نعمتهای فراوان دنیا بینیاز شدم.
هوش مصنوعی: احساسات پنهانی که در دل داشتم از سکوت و خاموشی، در نهایت به شدت و تندی زبانم تبدیل شد.
هوش مصنوعی: غنچههای بیسرانجام من به خاطر سرزنشها و ناراحتیها، آزادی و پرواز را از دست دادهاند. من دیگر نمیتوانم آرامش پیدا کنم و قلبم به شدت در تب و تاب است.
هوش مصنوعی: مدتی طولانی، به حالت غنچه و با خجالت در خودم فرو رفته بودم؛ اما در این باغ، با رویش و خندیدن به مانند گل، مرا شاداب کردند.
هوش مصنوعی: در لحظهای پر از بیتابی، مانند آتش، حس میکنم که مانند یک موج در حال حرکت هستم و گویی بهزور من را به سفر وادار کردهاند.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند مرا که در دلِ شب قدر پنهان شدهام، درک کند و بیدار کند؟
هوش مصنوعی: به دلیلی که در وضع کنونی دنیا دارم، دیگر امیدی به روز قیامت و روشنایی آن ندارم. احساس میکنم هیچ چیز نمیتواند پشت مرا گرم کند و تسکین دهد.
هوش مصنوعی: سینهام به روشنی و زلالی صبح باز شده است، بهطوریکه در این میکده از آن همه درد و رنجی که تحمل کردهام، رها شدم.
هوش مصنوعی: همه افراد نمیتوانند همیشه در برابر گیجی و سردرگمی قرار بگیرند، اما من به حدی پژمرده و نگران شدم که دیگر فقط به چشمانم توجه کردهام و تمام وجودم در انتظار نگرانی و اضطراب است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از جمع شاداب و مستی بیرون بروم؟ وقتی که از وزن این بار سنگین، احساس سبکی نمیکنم.
هوش مصنوعی: به چه دلیلی، ای خدا، مانند آینهای روشن، ورقه مشق احساسات و اندیشههایم را به هم ریختهاند؟
هوش مصنوعی: با اینکه در مکانهای مذهبی و خانقاهها سالها پیر و کهنه شدم، در نهایت از طریق راه و روشهای اهل میخانه به جوانی و شادابی بازگشتم.
هوش مصنوعی: من به دیگران شادی بخشیدم و درد و زخمهایی که در دل داشتم را تحمل کردم، تا مانند زنبور عسل مورد احترام و محبت قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که سادگی و وضوح آینه باعث شد تا حقیقت و بینایی به درک درست برسد. در نهایت، از آن جایی که انسانها به آسانی همه چیز را درک نمیکنند، به نوعی نداندگی و نادانی در آنها شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: افسوس که از گلهای معصوم، حاصل من تنها سرنوشت غمانگیز و دردناکی است که چشمانم به خاطر آن اشک میریزند.
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری روزی مرا میدهند، مانند گوهری که در دریا به صدف پاک میدهند.
هوش مصنوعی: وقتی که به آهو نگاه کردم و احساس جذبه و شگفتی کردم، تمام عقل و هوشم از دستم رفت و دیوانهوار شدم.
هوش مصنوعی: من در همان روزی که از بال و پر خود دست کشیدم، فهمیدم که در این قفس تنگ نمیتوانم بال بزنم.
هوش مصنوعی: در میخانه، از رازهای حقیقت آگاه شدم و به من اطلاع دادند که از کسانی که بیخبرند، محسوب میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
گوش دادند و در آن گوش سروش افکندند
دیده دادند و سر دیده روانم کردند
آشنائی بتماشا گه رازم دادند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.