خون ما گر سبب چهره آل است ترا
در قدح ریز که چون شیر حلال است ترا
بر مدار از سر ما سایه که چون مهر بلند
سایه چون کم شود، آغاز زوال است ترا
خاک در دیده آیینه خودبینی زن
تا بدانی که چه مقدار جمال است ترا
جوهر از صافی آیینه حجاب تو شده است
ای که از حسن، نظر بر خط و خال است ترا
بی زبانی نکند آب گهر را خس پوش
می شود ظاهر اگر زان که کمال است ترا
خم چوگان ترا گوی سعادت نقدست
سر اندیشه اگر در ته بال است ترا
نیست جز خشم و تو از جهل برون می فکنی
لقمه تلخ نمایی که حلال است ترا
چون لب کاسه دریوزه ز کوته نظری
حاصل از نطق همین حرف سؤال است ترا
از تواضع قد خم گشته خود راست کنی
گر تمنای تمامی چو هلال است ترا
در گذر صائب از اسباب، کز این عبرتگاه
هر چه با خود نتوان برد، وبال است ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.