گنجور

 
صائب تبریزی

ز شور عشق اگر گل بر سر دستار می بستم

سر شوریده منصور را بر دار می بستم

من آن روزی که در عشق سخن ثابت قدم بودم

کمر در خدمت هر نقطه چون پرگار می بستم

زدینداری اسیر صد گره چون سبحه گردیدم

رهین یک گره بودم اگر زتار می بستم

تو با اغیار در سیر چمن بودی و من در دل

ز آه سرد نخل ماتم اغیار می بستم

به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه می بندد

اگر در دست من می بود اول بار می بستم

اگر صائب هوا می بود در فرمان عقل من

به دوش باد تخت خود سلیمان وار می بستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رضی‌الدین آرتیمانی

چو از جور رقیبان از در او بار می‌بستم

ره آمد شدن از گریه بر اغیار می‌بستم

خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت

چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار می‌بستم

گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول

[...]

نظیری نیشابوری

همیشه تار و پود کار ناهموار می‌بستم

دل و دستم نبود و خویش را بر کار می‌بستم

برش چندان که می‌رفتم نبودش شفقتی با من

به افسون خویش را بر محرمان یار می‌بستم

در آن کو یک شبم گل گشت مهتابی نشد روزی

[...]

فیاض لاهیجی

چنان در کوی او افتادگی را کار می‌بستم

که عهد دوستی با سایة دیوار می‌بستم

بسان غنچه با یاد لبش در کاروان اشک

ز لخت دل متاع برگ گل دربار می‌بستم

خوشا عهدی که آن بد خو به قصد امتحان من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه